از همان چهارشنبه ها؛
موضوع انشــــــــاء: غربت عصرِ يك چهارشنبهيِ بد باشد، خيلي خيلي بد، از همان چهارشنبههايِ سگي، كه بيدليل كهكشان كج است و چرخشِ كُندِ زمين تهوع ميآورد؛ از آنهايي كه تمام اصولِ روانشناسي و رواندرماني را ناكام ميگذارد، كه بهار نارنج آرامش نميآورد و نسخهيِ گُل گاوزبان و ليموعماني از كار افتاده ، كه موسيقي رامم نميكند و مخزنِ اشكهايم بي انتها شدهاند، با عجله و به زور، همهيِ اضافههايِ سطرِ اوّل خانه را بفرستم در سطرهاي دور از چشمت، كوفتهها را بي حوصله قلقلي كنم و تازه موقع تفتشان يادم بيفتد پياز ...