امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

اِليــــــــــــما

اوّلين پنجشنبه آخرينِ ماهِ سالِ 1392

1392/12/3 12:21
نویسنده : اِليــــما
408 بازدید
اشتراک گذاری
  1. دلِ خوش بهانه مي­خواهد، ما قبلِ اسفند دلخوشيمان را در هفت ظرفِ شيشه­اي رنگي رنگي كه همه­يِ هفت خانش هنوز خالي است ­به اضافه­يِ يك حاجي فيروزِ تُنبك به دستِ‌قرمز پوش به زور خلاصه كرديم و همه را چيديم رويِ يك ترمه­يِ سبز و قهوه­ايِ پنج ضلعي رويِ‌ميزِ ناهارخوري. اين­ها حسّ‌ِ بهار مي دهند ، حاجي فيروزِ‌سالي يك روز آمده و بويِ عيد آورده است. خوش اخلاق­تر و با حوصله­­تر شده ايم انگار
  2. عدس سبز كرده ايم! بله زود است؛ كم كم جوانه كه زد جوانه­ها را مي­خوريم و دوباره عدس سبز مي­كنيم و قدِ آخري ها را  به سبزه­يِ‌ سفره­يِ هفت سين مي­رسانيم؛ انشالله!
  3. اسفند باشد، پنج­شنبه باشد، طبقه­يِ چهارم هم باشيد مفهومي به نام ِ فشارِ‌آب  اصلاً معنا ندارد،‌تعريف نشده است، دو عدد پادري بسيار كوچك داريم كه زحمتِ‌شستنش را خودمان مي­كشيم، رهايشان كردم در حمام و آب را باز كردم و خودم رفتم دنبالِ كارهايِ ديگرم تا پادري­ها خيس بخورد، هر چند ثانيه يك­بار "مــ ا مــ ان آب" ، را اينقدر تكرار فرمودند تا آب را بستيم بلكه خيالشان راحت شود.
  4. اين اسفند با همه­ي ِ اسفندها فرق مي­كند، شايد به ازايِ همه­يِ دفعاتي كه بايد به دستِ آقايِ خوب با هزار برنامه و ترفند دستمال و شوينده­­يِ مخصوص داد؛ به همان دفعات بايد از دستِ‌پسرك دستمال و شوينده را گرفت! كلاً مشغولِ تميز كردن همه چيز با يك دستمال و اسپري هستند، پشتِ بابا! رويِ روتختي! سفره­يِ صبحانه! دربِ بالكن!چِشم گوزنِ قهوه­اي! و فرشِ تازه از قالي شويي آمده!
  5. قالي شويي فرش­ها را سرِ موقع آورد؛ كلي تعجب كرديم، يكي از فرش­ها تميز نشده بود لكه ها را نشان دادم و گفتم : " شما جايِ من بوديد چه كار مي­كرديد؟"، به آرامي فرش  را لوله كرد و  با احترام گفت: " مي­بريم دوباره مي­شوييم، اما خاطرتان باشد، بهترين زمانِ شستنِ فرش قبلِ بهمن و بعدِ اردي­بهشت است، بينِ اين دو فاصله دورِ دستگاه­ها تُند است و فرش­ها خيلي تميز نمي­شوند "، ما باز هم كلي تعجب كرديم!
  6. پسرك! تو كه آمدي خيلي چيزها هم با آمدنت آمد،‌بعدِ از نُه سال مذاكراتِ بي­فايده با آقايِ‌ خوب در خصوصِ‌ ماهي خور شدنِ  اجباري ايشان؛ حالا پس از پايانِ 18 ماهگي و آزاد شدن غذاهايِ دريايي براي اميرآقا،آقايِ خوب خودشان آخرِ هفته ماهي تازه مي­خرند و "مــــاهي"  تبديل شده به يكي از گزينه­هايِ رويِ ميزِ غذايِ ما؛ قزل آلايِ كبابي با سبزي پلو و نارنج را حتماً تست كنيد، پسرك اليما از شما متشكر است
  7. كارِ خانه، همان­هايي كه مرسومِ اسفند هستند و بويِ عيد و عيدي مي­آورد را كم كم شروع كرديم، حالا پنجره­ها، پرده­ها؛ كمدها و فرش­ها تميز شده است، جا برايِ نفس كشيدنِ وسيله ها در قفسه ها باز شده، انباري كابوس بسيار بدي است... خيلي بد! وقتي اينقدر پُرِ پُرِ پُر است؛
  8. باغچه بيل خورده است، جوانه­هايِ ريزِ سير در حالِ سرك كشيدن در حياطِ‌مشاعِ آپارتمان هستند، رَدّ ِ بيل و خاكِ زير و رو شده و همان جوانه­يِ‌فسقليِ‌ رُز خيلي حس خوبي دارد؛ سرم را چند دقيقه اي گرم مي­كند
  9. پنجره­يِ‌ زمين و هوا رو به  بهار باز شده، زمين نفس مي­كشد و بدنش در حالِ‌گرم شدن است،بايد برنامه­يِ عصرگاهِ پارك پسرك را از سر بگيريم.
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان آرمان
3 اسفند 92 14:31
چقدر مامان زبر و زرنگي هستي اليما جان چقدر سخت آدم هم مامان خوبي باشه هم همسر خوبي و هم اينكه كارهاي اضافه عيد رو انجام بده خسته باشي نازنين بانووو خسته نباشي قطعا همسر و پسر مهربانت به داشتنت به خود مي بالند همينطور كه من از داشتن دوستي چون تو به خودم مي بالم وليكن دوست عزيزتر از جانم مبادا در اين روزهاي شلوغي اليمايم رافراموش كني كه جفاي بزرگي ست در حق روح لطيف و شكننده اش
اِليــــما
پاسخ
هوم اونا كه نه شايد تو برايم يه كاري بكني ماماني
shayanjooni
4 اسفند 92 12:04
سلام خانومی خسته نباشید.وب جالبی دارید.با عکس های تولد شایان جون به روز شدیم. خوشحال میشیم قدم رنجه کنیدوتشریف بیاریدتشکر
دوست مجازی ات!
4 اسفند 92 15:37
ای بابا چقدر زرنگ هستید شما چقدر زود خونه تکونیتونو کردین،من خیلی کار دارم و هنوز شروع نکردم
اِليــــما
پاسخ
نه خير دوست جان!!!! نه خير!!!!! نه خير متوقف شد پروژه نصفه ماند