امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

اِليــــــــــــما

لِيديـــــــز اَند جِنتل مـــــــــن (يك)

1392/11/28 14:09
نویسنده : اِليــــما
377 بازدید
اشتراک گذاری

 زندگي مشترك وقتي از سال­هاي يك و دو و سه و چهار و پنج مي­گذرد، مشتركين محترم اگر حواسشان به رعايت يك­سري نكات و انجامِ بعضي از ريزه­كاري­ها  نباشد، حجم و اندازه­يِ هر طرف در وسعتِ نگاهِ طرفِ مقابل كم كم ،‌كم و كم­تر مي­شود

و يك دفعه مي­رسند به ساعت­هايِ طولاني زُل زدنِ به تلويزويون و حرف نزدن و ساكت ماندن

و يك­دفعه كلي فاصله دوان دوان مي­رسد و مي­نشيند بينِ روزهايشان

ويك­دفعه كلي دور مي­شوند از هم و روزگارِ هم

زندگي مشترك وقتي از سال­هاي يك و دو و سه و چهار و پنج مي­گذرد، چون به روزمره و تكرار مي­رسد نياز به مراقبت ويژه دارد...

لِيديـــــزِ عزيز:

 برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي هنوز و بعدِ سالها زندگي زيرِ يك سقف، اوّلين لباس­هايِ داخلِ كمد را به عنوان بهترين گزينه  پوشش در خانه انتخاب نمي­كنيد، وقتي حواستان به هم خواني رنگ بلوز و شلوارتان هست

برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي بهترين خبرها را براي اوّلين بار به مردِ زندگيتان مي­دهيد و تاكيد مي­كنيد "خواستم اوّلين نفري باشي كه از زبانِ خودم مي­شنوي"

برايم خيلي قابل احتراميد؛ كه هنوز وقتي ميهمانِ خانه­يِ يكي از بستگان شما هستيد، خودتان برايش غذا مي­كشيد، ليوانش را از نوشيدني پُر مي­كنيد و پيشنهادِ خوردنِ سالاد مي­دهيد

برايم خيلي قابل احتراميد؛ كه وقتي در جمعي حتّي صميمي وارد مي­شود تمامِ قد به حرمتِ قدم­هايش بلند مي­شويد و حالِ روزش را مي­پرسيد، كه  حواسِ نگاهتان

برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي صبح­ها حتّي به اندازه­يِ يك شكلات، توشه برايِ خستگي روزش كنار مي­گذاريد

برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي "جان"ِ آخر اسمش را بر اثرِ تكرار جزءِ هميشگي نامش كرده­ايد

برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي به يادِ ماه­هايِ اوّلِ ازدواج هنگامي­كه سرش گرم كار است، چايِ داغِ ناخواسته ميهمانش مي­كنيد با كيكِ شكلاتي حاصل دست رنجتان

برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي برايش عاشقانه­هايِ پيامكي مي­فرستيد و لطيفه­هايِ‌ريزه ميزه ارسال مي­كنيد

برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي تولدش را يواشكي به آنهايي كه دوست دارد از زبانشان تبريك تولد بشنود، يادآوري مي­كنيد

برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي غذايِ مورد علاقه­اش را كه اصلاً هم دوست نداريد؛ بي خبرش مي پزيد؛ درست وقتي كه انتظارش را ندارد!

برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي الكي حلقه اش را گم مي كنيد و كمي بعد خودتان پيدا مي كنيد و رهايش مي كنيد در انگشت حلقه اش، درست مثلِ روزِ ازدواجتان

برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي كه شارژِ هيليكوپترش به كمك حضور پررنگِ شما هيچ­وقت تمام نمي­شود

برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي مطابقِ سليقه­اش غذاهايِ جديد مي­پزيد و درست مثلِ وقتي كه ميهمان داريد تزيينش مي­كنيد

برايم خيلي قابل احتراميد؛ كه ميوه­هايِ خارجِ از فصل را به اميدِ  "فالوده­يِ طالبي يك عصر زمستاني دو نفره" در دورترين جايِ فريزر پنهان مي­كنيد

برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي بيخبرش،  از طرفش برايِ خانواده­اش هديه مي­خريد و در جمع تقديم مي­كنيد  

پ ن : مخاطبِ پستِ بعدي جِنتل مــــــــن  قابل احترامند؛

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

دوست مجازی ات!
27 بهمن 92 15:35
ممنون از در اختیار گذاشتن تجربه هاتون
اِليــــما
پاسخ
ممنون از دوست مجازي كه مي خونه
زهرا
28 بهمن 92 8:15
الیماجان، حسابی وجدان درد گرفتم. به نظرت با وجود دو تا وروجک و درس و کلاس می شه کیک شکلاتی هم پخت؟ از نماز صبح تا 12 شب بیدارم اما برای این ظرافت های زندگی واقعا وقت و اعصاب ندارم. اما می دانم لازمه
اِليــــما
پاسخ
خب دوست جان فكر كردي من اين ها را براي چي نوشتم! عذاب وجدان كارهاي مانده اي كه خيلي هايش قضا شده....