لِيديـــــــز اَند جِنتل مـــــــــن (يك)
زندگي مشترك وقتي از سالهاي يك و دو و سه و چهار و پنج ميگذرد، مشتركين محترم اگر حواسشان به رعايت يكسري نكات و انجامِ بعضي از ريزهكاريها نباشد، حجم و اندازهيِ هر طرف در وسعتِ نگاهِ طرفِ مقابل كم كم ،كم و كمتر ميشود
و يك دفعه ميرسند به ساعتهايِ طولاني زُل زدنِ به تلويزويون و حرف نزدن و ساكت ماندن
و يكدفعه كلي فاصله دوان دوان ميرسد و مينشيند بينِ روزهايشان
ويكدفعه كلي دور ميشوند از هم و روزگارِ هم
زندگي مشترك وقتي از سالهاي يك و دو و سه و چهار و پنج ميگذرد، چون به روزمره و تكرار ميرسد نياز به مراقبت ويژه دارد...
لِيديـــــزِ عزيز:
برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي هنوز و بعدِ سالها زندگي زيرِ يك سقف، اوّلين لباسهايِ داخلِ كمد را به عنوان بهترين گزينه پوشش در خانه انتخاب نميكنيد، وقتي حواستان به هم خواني رنگ بلوز و شلوارتان هست
برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي بهترين خبرها را براي اوّلين بار به مردِ زندگيتان ميدهيد و تاكيد ميكنيد "خواستم اوّلين نفري باشي كه از زبانِ خودم ميشنوي"
برايم خيلي قابل احتراميد؛ كه هنوز وقتي ميهمانِ خانهيِ يكي از بستگان شما هستيد، خودتان برايش غذا ميكشيد، ليوانش را از نوشيدني پُر ميكنيد و پيشنهادِ خوردنِ سالاد ميدهيد
برايم خيلي قابل احتراميد؛ كه وقتي در جمعي حتّي صميمي وارد ميشود تمامِ قد به حرمتِ قدمهايش بلند ميشويد و حالِ روزش را ميپرسيد، كه حواسِ نگاهتان
برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي صبحها حتّي به اندازهيِ يك شكلات، توشه برايِ خستگي روزش كنار ميگذاريد
برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي "جان"ِ آخر اسمش را بر اثرِ تكرار جزءِ هميشگي نامش كردهايد
برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي به يادِ ماههايِ اوّلِ ازدواج هنگاميكه سرش گرم كار است، چايِ داغِ ناخواسته ميهمانش ميكنيد با كيكِ شكلاتي حاصل دست رنجتان
برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي برايش عاشقانههايِ پيامكي ميفرستيد و لطيفههايِريزه ميزه ارسال ميكنيد
برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي تولدش را يواشكي به آنهايي كه دوست دارد از زبانشان تبريك تولد بشنود، يادآوري ميكنيد
برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي غذايِ مورد علاقهاش را كه اصلاً هم دوست نداريد؛ بي خبرش مي پزيد؛ درست وقتي كه انتظارش را ندارد!
برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي الكي حلقه اش را گم مي كنيد و كمي بعد خودتان پيدا مي كنيد و رهايش مي كنيد در انگشت حلقه اش، درست مثلِ روزِ ازدواجتان
برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي كه شارژِ هيليكوپترش به كمك حضور پررنگِ شما هيچوقت تمام نميشود
برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي مطابقِ سليقهاش غذاهايِ جديد ميپزيد و درست مثلِ وقتي كه ميهمان داريد تزيينش ميكنيد
برايم خيلي قابل احتراميد؛ كه ميوههايِ خارجِ از فصل را به اميدِ "فالودهيِ طالبي يك عصر زمستاني دو نفره" در دورترين جايِ فريزر پنهان ميكنيد
برايم خيلي قابل احتراميد؛ وقتي بيخبرش، از طرفش برايِ خانوادهاش هديه ميخريد و در جمع تقديم ميكنيد
پ ن : مخاطبِ پستِ بعدي جِنتل مــــــــن قابل احترامند؛