اين روزها
كلي تلاشِ دستِ جمعي كرديم كه بعدِ از تصادفاتِ اتّفاقي پسرك با زمين و آدمها و اجسام كه اتفاقاً خيلي خيلي هم تكرار ميشود، به همدردي و دلجويي بسنده كنيم، مسئوليتپذير باشيم و تقصير را گردنِ زمينِ بي مبالات و آدمهاي بي ملاحظه و اجسام كور نيندازيم ،ديروز پسرك هنگامِ بازي با سَر تشريف بردند توي كمد، آخ و واخي گفتند و در حاليكه سرِ مباركشان را در دست گرفتهبودند و با چشم دنبالم ميكردند،كشان كشان خودشان را به من رساندند و مامان را بوسيدند و كمي با كلماتِ مقطع از اتفاقِ افتاده حكايت كردند و همچنان سر به دست رفتند سراغِ ادام...