پیشی
سكانس اوّل:
همين چند ماه پيش مجلهي ِ خبري ساعت 19 شبكهيِ يكِ سيما تصاويرِ خانمي را در راهِ بازگشتِ از اداره را رويِ آنتن بّرد كه در جوابِ سوال گزارشگر گفت: از بينِ موجوداتِ زنده بيش از هر چيزِ ديگر از "گربه" ميترسد، چون اصلاً قابلِ پيشبيني نيست و حركاتش غير قابلِ كنترل است.
سكانس دوّم:
همين چند روزِپيش، همان خانم در نقشِ مادر به ازايِ تمامِ ماشينهايِ پارك شده در اطرافِ نزديكترينِ پاركِ خانه ،به همراهِ پسرك چُتُلي نشست و پا شد تا شايد " پيشيِ ملوسِ بور و سفيد" خودش را در زير يكي از ماشينها پنهان كرده باشد، بعد اتفاقي درست همان موقع كه نبشِ يكي از كوچهها دو تايي چُتُلي نشسته بودند و مثلاً دنبالش ميگشتند؛ گربهاي با تمامِ سرعت به مجموعهي ِ "نشسته” يِ آنها نزديك شد و مامان لبخند زد و كوچكترين تكاني نخورد! و چون "پيشي" مسيرش را به ناگهان تغيير داد مامان دست در دست پسر! مجبور شد مسافتي را به دنبال پيشي پيش برود تا شايد راضي شود و اندكي كنارِ پسرك بماند
پ ن 1 :تمامِ سعيمان را هم يك جا جمع كنيم و به همراهِ پنهان كاري و لا پوشاني" اصلِسلايقمان" را مستتر كنيم تا بلكه پسرك از چيزهايي كه ميترسيم نترسد؛ خوردنيهايي كه دوست نداريم را دوست داشته باشد، باز هم نميشود، بچهها حسّ ِ "حقيقت يابشان" بسيار قويتر از باقي حسهايشان كار ميكند.
پ ن 2: تمامِ اين سالها بايد تلاش ميكردم تا اوّل ذايقهيِ خودم و آقايِ خوب را ترميم كنم، هر چند تلاش هم كردم و نشد، راستش فايدهاي ندارد، بعدِ اين همه ماه تلاش كردن ،مسلماً! پسرك شكلاتِ و سسِ سالاد و بستني بابا را به ميوهيِ خشك و روغن زيتون و جوانههايِ رويِ سالادِ مامان ترجيح ميدهد.