امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

اِليــــــــــــما

چهار تا مونده به آخر

1392/12/25 8:45
نویسنده : اِليــــما
360 بازدید
اشتراک گذاری

همه­يِ مزه­اش، ُبرو و بيايش،بگير و ببندش، درْ عجله­هايِ دلنشين نفس كشيدنش، اضطرابِ تمام نشدنِ كارهايِ نيمه­كاره­اش، شور و هيجانِ بازارِ دم ِ عيدش حتي براي مني كه خريد ندارم؛ در روزهايِ باقيمانده­يِ هفته­يِ آخر اسفند خلاصه مي­شود؛

هفته­يِ بعد همين روزها،­كه سالِ جديد به خوبي و خوشي و سلام و صلوات تحويلمان شده و سالِ كهنه با همه­ي خاطراتش كوله به دوش در سفرِ بازگشت به سر مي برد،همين كه بهار بانو بر مسندِ حكومتشان جلوس نمايند و رويِ هم را ببوسيم و عيد را شادْباش بگوييم، اهميّت  داشتن و نداشتن سبزه­يِ عيد و كارهايِ به پايان نرسيده و خريدهايِ نكرده هم از بين مي­رود، فشارِ به موقعِ انجام دادنِ كارها تمام مي­شود و ممكن است انجام شدنشان يك سالِ خورشيدي ديگر به طول انجامد، شايد همين! علتِ اين همه اصرارِ آدم ها به تمام كردنِ كارهايِ نيمه كاره باشد، بعدش انگار آدم­ها به يك سكون و سكوتِ از سرِ اجبار و بي تكليفي ِ كمْ مزه مي­رسند،

همان قدر كه اين روزها و نفس كشيدن در حال و هوايِ متفاوتشان را دوست دارم ، بعدش را نه ...

بهار بانو، امسال كه بيايي خيلي چيزها با سالِ قبل فرق كرده است، چينهايِ بيشتري از دامنم به زيرِ چشمانم رسيده اند؛ خطّ ِ اخم و خنده ام همزمان با هم عميق­تر شده است، صدايِ نفس­هايِ چند نفري به گوش نمي­رسد و چند نفري هم به مجموعه­ي ِ سالهايِ قبلمان اضافه شده­اند،

 پسرك نشسته­ و بي دندانِ سال قبل راه مي­رود، ده تايي دندان  دارد و جوجه  را با شيرين ترين تلفظِ "جيم" ادا مي­كند، هم سفره­يِ ما شده و ديگر نمي شود همان اندك زور را به سليقه­يِ ذايقه اش تحميل كرد

يك حسّ ِ‌ خيلي بدي ،  فاصله­ام را از خدا بيشتر از روزهايِ مشابه سالِ قبل تخمين مي­زند، و اندازه­يِ روزمرگي هايِ دخيل در تار و پود عمرم را بيشتر،‌خيلي بيشتر، اين حسّ ِ دوست نداشتني آزارم مي­دهد و مرا وا مي دارد تا به فكرِ چاره اي برايِ اين بي­چارگيم باشم،

هيچ تغييري در ليست آدم هايي كه از آن ها دلخوري دارم ايجاد نشده است، شماره­ي ِ آدم­هايِ بيشتري را با تاريخِ تولدشان در گوشي هميشه همراهم ذخيره كرده­ام و ياد گرفته­ام بي هيچ اجباري ، تحميلي، تكليفي زادروزشان را تبريك بگويم

رفتارم با آدم­ها كمتر به نوعِ رفتارِ آن­ها بر مي­گردد و ارتباطِ كمتري با نحوه­يِ حال و روزشان دارد؛  از نظرِ خودم به ثُباتِ خوبي در اين زمينه رسيده­ام، و در بلاتكليفي روزهايِ آدم ها بي تكليف نمي مانم

يكي از كارهايِ بلند مدّتِ رويِ زمين مانده­ام را شروع و البته زخمي كرده­ام و با سرعتِ خيلي پاييني هدايتش مي­كنم، هر چند موفقيتي كسب نكرده ام اما براي شروع به همين اندك هم راضيم

و راستش حالم انگار از سالِ قبل همين روزها بهتر است و اموراتِ خودم و خانه كمتر از دستم در مي رود، ولي همچنان خسته يِ كارهايِ تمام نشدني هستم


 پ ن : فقط چهار بار بخوابیم و بیدار شویم ، امسال را به انتها رسانده ایم، تمامش کرده ایم و نقطه را گذاشته ایم سرِ خطي كه الهي حالش خوب باشد و ما را به حالِ خوب برساند ، يك دندانه به عدد "دو" سال ۹۲ اضافه شده و يك رقم به بهارهايي كه ديده ايم،

بهار بانو در سبدت توكل و مِهــــــر و آرامش داشته باش لطفاً، برايِ سالي كه  با ميهماني شما آغاز مي شود؛ چشم به راهِ آمدنت هستيم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان روشا
27 اسفند 92 11:50
سلام اومدم سال نو رو بهتون تبریک بگم سالی پر از برکت و روزهای خدایی داشته باشید شاد باشید
اِليــــما
پاسخ
سلام ممنونم