با تشکر از قیدِ زمان و مكان
كارمندِ دولت بودن از آن مقولههايي است كه هم شدنش مجموعهاي ازخوبها و بدها را به همراه دارد هم نشدنش، حقوقِ اسفندماه را ندادهاند، و سه ماه اضافه كار و پاداش شش ماههيِ دوّم سال را هم، ما كه اصولاً خريدِ عيد نداريم امّا همهيِ اين ندادنها و نگرفتنها دست به دست هم دادند تا عيدي همان چند نفري را كه بايد بخريم ، نخريديم...
حالا كه دستم كوتاه و خرماها بر نخيلهايِ صنوبر قدْ نشستهاند، تصميم گرفتم عيدي خودم را كه شكرِ خدا منوط به عواملِ خارجي دور از دسترس نيست، به دستِ خودم برسانم و خدارا چه ديدم شايد چند روزِ باقيمانده تا بهار هم برايِ دست گرمي تمرينشان كنم.
هفتهيِ پيش از دستِ اداره در رفت و دورهيِ هشت ساعتهيِ " سبكِ زندگي” را برگزار كرد، بگذريم كه برايِ همين هشت ساعت 4 بار نام استاد دادند و دوره هم نهايتاً توسطِ دو نفر ارائه شد؛ امّا يكي از استادها به همين زندگي پُر از قِيد ِ ما آنقدر قيد و كار سخت اضافه كردند تا كمي به سبكِ فيلمِ "آتش بس" دلم برايِ اليماكوچولويِ نشسته در وجودم بسوزد
استاد تاكيد ميكردند برايِ خانواده چيزي مثل " پرچمِ خانوادگي " بسازيم و در جلساتِ داخلي و رسمي از آن استفاده كنيم
يا نمادي خاص طراحي كنيم و بر رويِ لباس هايمان بچسبانيم كه نشانهِ خانوادهيِ ما باشد و غرور بياورد
يا مجسمه و تمثيل ِ افرادِ موثر خانواده مثلِ پدر بزرگ و مادربزرگ و... كه كارِ ويژهاي براي خانواده انجام داده اند را بسازيم و جايِ خاصّي نصبش كنيم
برنامهيِ مكتوب بيست ساله، سند چشم انداز و برنامه هايِ بلند مدت و ميان مدّت و كوتاه مدّت ويژهيِ خانواده داشته باشيم حتّي!!!
و كلي مواردي كه همين الان هم در زندگي خيليها، آسانترش، وجود دارد و هست.
نه اينكه همهيِ فرمابشاتشان سختْ اجرا باشد، امّا از اين دست حرفهايش خيلي خودم را در خودم بُرد.
بعد از كلي بالا و پايين كردنِ حرفهايشان و كَلَنجار با روزهايِ زندگيم به اين نتيجه رسيدم همين روزهايِ پاياني سال را بهانه سازم و ضمنِ تقدير و تجليل از زحمات چند ساله يِ قيدِ زمان و مكان ،حضورشان را در زندگي كمتر كنم، مقدارشان را در خيلي جاهايِ زندگي كه الزامش بالا نيست تعديل كنم و به خودم اجازهيِ نفس كشيدن بدهم
هيچ اشكالي ندارد از خودم كارِ اضافي نكشم، در زمانهايِ سخت در مكانهايي كه الزامي ندارد حضور نداشته باشم،
به اين نتيجه رسيدم قيدِ مقدار رويِ اندازهيِ حضور آدمها در زندگيم، كار نمي كند، به عواملِ خارجي متعددي بستگي دارد كه شايد كمترينش من، نوعِ رفتارم و شرايطِ زندگيم باشد
در مواجه با اين دست آدمها، رهايشان خواهم كرد تا مقدارِ حضورشان را خودشان تعيين كنند بدونِ اينكه اجازه دهم قيدِ مقدارِ دلخواهشان را رويِ من و روزهايم كار بگذارند
ميدانم اجرايِ اين ها كه نوشتم كارِ سختي است برايِ مني كه روزها و شبهايش پُر است از قيودي كه خودش تحميل خودش ميكند، پُر است از آدمهايي كه خيلي وقتها نبودنشان بسيار بهتر از حضورشان است امّا باز نبودنشان آزارش ميدهد ، امّا بايد شروع كرد؛
شايد سي و چند سالگي هم خيلي دير برايِ ترك ِ رفتارِ نادرست يا شروعِ رفتارهايِ درست نباشد....