امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

اِليــــــــــــما

نه دور، نه بعيد

1393/1/6 11:11
نویسنده : اِليــــما
367 بازدید
اشتراک گذاری

مامانِ بابا؛ همين نزديكي‌ها مسئولِ همه­يِ اموراتِ زندگيش بود، همين چند سالِ پيش سامان‌دهيِ  كلي زمين و باغ و مزرعه  را از كاشت تا برداشت و فروش مديريت مي‌كرد و كارهايِ سالشان را با برنامه و حساب‌شده پيش مي‌برد، حالا بدونِ بابابزرگي كه خيلي زودْ‌سَفر بود، كم آورده است؛ همه‌جوره كم آورده است، بچّه‌ها نا اميدش كرده‌اند؛ حوصله نكردند و سهمشان را از ارثِ پدر خواستند به زور خواستند، نه حُرمتِ او را مراقب بودند نه شانِ برادري و خواهري  را در خور به جا آوردند، همين‌ها شد كه مامان‌بزرگ ترجيح داد گذشته را كم‌كم فراموش كند، ‌بچه‌ها را... موقعيتش را، و  تنها خاطراتِ خيلي خيلي عميق و دور  را به خاطر مي‌آورد مثل خانه‌ي ِ كدخدا و خانِ مهرباني كه هيچ‌وقت بچه‌دار نشد

بابا را به اسم مي‌شناسد و مي‌داند پسرش است؛ امّا مامان را نه،نسبتشان را درك نمي‌كند، روزهايِ عيد به مامان مي‌گفت : اسمِ شريفتان خاطرم نيست امّا خيلي دوستتان دارم و ممنونم كه اين‌همه زحمت مرا مي‌كشيد، بعد از مامان خواست تا اسمِ خودش و من را برايش در كاغذي بنويسد كه يادش بماند، و مامان نوشت در حالي‌كه چشم‌هايش در مرزِ لب‌ريزي اشك‌هايش بودند ، كاغذ را تا زد و با خودش اين‌جا و آن‌جا مي‌برد و همچنان اسم‌و نسبت ما را فراموش مي‌كرد

حالا بابا هم ترسيده‌اند، مُدام روزهايِ آينده خود را شبيه‌سازي مي‌كنند، نگرانند روزي ما را ، خانه را، وضعيت خود را به خاطر نياورند

به سنّ ِ و سالِ مامان‌بزرگ رسيدن هنر مي‌خواهد كه گمان نكنم با وضعيتِ غذا و آب و اكسيژني  كه سهمِ‌نسلِ ماست ؛ خيلي از پَسش بر بياييم، امّا روزهايِ تنهايي و غربتِ مامان‌ بزرگ از ما نه دور است نه بعيد، روزهايي كه همه‌ي ِ حواسش پيِ گردن‌بندش است كه مَبادا گم شود و بي‌كفن بماند و حرف‌ها و قول‌هايِ بابا هم هيچ رقمه مطمئنش نمي‌كند،

حالا من هم ترسيده‌ام از سرعتِ زندگي، از آويزهايِ اضافي كه غيرِ ضروري آويزانِ زار و زندگيم كرده‌ام، از كم اهميت‌هايي كه نمي‌دانم چطور اين همه مهم شده اند، من هم ترسيده‌ام از روزهايي كه زود مي‌رسند و من و تنهايي از پسشان بر نمي‌آييم

مامان‌بزرگ ها را در يابيم، خودمان را در يابيم ، این گذرِ پُر شتابِ زندگي را در يابيم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

گلاب
8 فروردین 93 16:26
روزگار غریبیست... ما هم یه روزی...
اِليــــما
پاسخ
ما هم یه روزی...[
ماماني
11 فروردین 93 11:28
خيلي قسنگ مينويسي دلنشين، مثل هميشه بهت سر ميزنم، گاهي بدون رد پا
اِليــــما
پاسخ
ممنونم لطف مي كنيد همين كه مي خونيد براي من موجب افتخار