حالِ خرابِ شهر
فلانی راست می گفت، حالِ شهرمان خراب است و ما بيسبب برايِ پنهان شدنِ احوالاتِ خرابش به اين در و آن در ميزنيم، اينهمه سال پنهان كاري علاجِ دردِ شهر نبوده است انگار.... وقتي هندوانهيِ بُرش خورده در سوّمين روزِ ماهِ رمضان حوالي ده صبح در يك دستگاه اجرايي بزرگ دست به دست از اين اتاق به آن اتاق ميرود و چاي مثلِ هر روز تازه به تازه دمْ ميشود و تقريباً به جز يكي دونفر كه روزهاند و يكي دو نفر كه حرمت نگهداشتهاند مابقي علني مينوشند و ميخورند و روزهداري اين روزها را حماقت ميدانند، يعني حالِ شهر خوب نيست از آن سو...