روزهايِ سرطاني
اوّل نوشت:بينِ نوشتن و ننوشتن اين پست ماندم، كلي با خودم كلنجار رفتم، بالا و پايين شدم و تصميم گرفتم كه بنويسم تا لااقل حالِ اينروزهايم را مكتوب كردهباشم و نهايتاً اين نوشته هم مثل همهي نوشتههاي ديگر موافق و مخالفهايِ خاص خود را خواهد داشت اينكه اين روزها و شبهايي كه ميگذرند متفاوتند و اساسشان اساسي با روزها و شبهاي ديگر فرق ميكند و مي توانند حالِ آدم را برسانند به بهترين حالها و گرههايِ شكل گرفته بينِ معبود و عبد را باز كنند يك طرف... يك طرفِ ديگر هم حال خرابِ اين دل دردمند است.كه لجوج و بهانهگير و عاصي شدهاست، و شايد همين...