آدم ها و نشانههايشان
اینروزها خیلی دربندِ بندِ بندِ رفتارهایِ آدم هایِ نشانه دارم؛ آن هایی که اصولِ تعریف شده دارند و خطّ ِ قرمزهایشان خیلی پُررنگ است، قابلِ پیش بینی هستند و می توان از زمان و شرایطِ در گذر اوضاعشان را حدس زد،
مثلاً مامان بزرگ، سال هاست دقایقِ منتهی به وقتِ اذان در هر وضعیتی که باشد در تدارکِ نماز است و برنامه اش جابه جا نمی شود، یا اگر صبحِ جمعه زنگ بزنی خانه یِ بابا و خودش گوشی را بردارد یا برفِ خیلی سختی باریده یا کسالت دارد که به کوه نرفته ، یا دایی محمّد که همه یِ این سالها جمعه ها صبح می رود لنگرود برایِ خواندنِ دعایِ ندبه با دوست هایِ قدیمیش حتّی همان هفته ای که نرجسِ 30 ساله اش رفته بود پیشِ خدا، یا بابا بزرگ که وقتِ اذانِ مغرب همیشه یِ همیشه مسجد واقع در كوجهيِ مغازهاش بود در همه یِ سالهایی که بابا بزرگِ من بود،
یا مثلاً آقایِ خوب که دوشنبه در هر شرایطی برنامه یِ نود می بیند و مامانِ آقایِ خوب که در هر وضعیتی سریال هایش را دنبال می کند، یا آن یکی مامان بزرگ که در هر فصلی راس ساعتِ اذان مغرب نماز می خواند و پُشت بندش شیرِ گرم و نان می خورد و آماده یِ خواب می شد ، یا دایی علی که هر سال شبِ میلادِ امامِ رضا برایِ عرضِ تبریک خانوادگی با قطار می روند مشهد، یا خاله مرضی که هر جایِ دنیا که باشد سالگرد ِ کوچِ پسرِ جوانش ساعت 5 باغِ بهشتِ همدان است ...
آدم باید نشانه هایِ خوب خوب داشته باشد و به همین نشانه ها هم شناخته شود...
دنبالِ چند تا نشانهيِ خيلي خوبم كه بعـــدها پسرك بگويد مامانم .....