نه دور، نه بعيد
مامانِ بابا؛ همين نزديكيها مسئولِ همهيِ اموراتِ زندگيش بود، همين چند سالِ پيش ساماندهيِ كلي زمين و باغ و مزرعه را از كاشت تا برداشت و فروش مديريت ميكرد و كارهايِ سالشان را با برنامه و حسابشده پيش ميبرد، حالا بدونِ بابابزرگي كه خيلي زودْسَفر بود، كم آورده است؛ همهجوره كم آورده است، بچّهها نا اميدش كردهاند؛ حوصله نكردند و سهمشان را از ارثِ پدر خواستند به زور خواستند، نه حُرمتِ او را مراقب بودند نه شانِ برادري و خواهري را در خور به جا آوردند، همينها شد كه مامانبزرگ ترجيح داد گذشته را كمكم فراموش كند، بچهها را... موقعيتش را، و تنها خا...
نویسنده :
اِليــــما
11:11