سوهان
امیر رضا در حال بدو بدو ،
پدر جون (بابای گرامی آقای خوب) از یک جایی که در دید پسرک نبود تکه ای سوهان در دهانش گذاشتند
پسرک در ادامه ی بدو بدو سوهان را نوش جان کردند و بعد از مکث!!! فکر !! صبر: پدر جون این چی بود امیر خورد؟
پدر جون : سوهان
امیر رضا با لبخند : امیر سوهان می خواد
پدرجون :
امیر رضا در حال بدو بدو ،
پدر جون (بابای گرامی آقای خوب) از یک جایی که در دید پسرک نبود تکه ای سوهان در دهانش گذاشتند
پسرک در ادامه ی بدو بدو سوهان را نوش جان کردند و بعد از مکث!!! فکر !! صبر: پدر جون این چی بود امیر خورد؟
پدر جون : سوهان
امیر رضا با لبخند : امیر سوهان می خواد
پدرجون :
پ ن : قوتِ قالب پسرک در آخر هفته ای که گذشت ، سبزی خوردن بود، تصور کنید در اکثر دقایق کیسه ی سبزی به دست می چرخید و هم زمان تناول می فرمود، مانده ام فطریه اش را بر چه اساسی حساب کنم، بگذریم که هی می خورد و تعارف می کرد که "بخور مامانی، میل داری،!!!! خیلی شو مزه است!" و بگذریم از بوی پبازچه ی باقیمانده در دهانش