لامپِ کم مصرف
حکایت لامپ های کم مصرف در نوعِ خودشان هم منحصر است هم جالب
همین هایی که عمرشان بلندو مصرفشان کم است،که خیلی دیرتر از معمول به نقطه ی صفر می رسند و دیگر نمی توانند یک باشند
همین هایی که آرام آرام و بدون جلبِ توجهت، کم رنگ و خاموش می شوند و تا لامپ های بعدی را جایشان نبندی، تا چیزی برای مقایسه وضع امروزشان با روزهای ِ سرحال بودنشان پیدا نکنی، کم توان شدنشان را نمی بینی، حس نمی کنی
درست مثل آدم های اطرافمان ...که عمری از آنها گذشته، که با توجه به مقتضای سنشان کم توقع و کم مصرفند، که اهل ناله و شکایت و گله نیستند، که به واسطه ی کنم نوجهی ما و تکرار دیدنشان، عمقِ جای پای زمان را روی صورتشان،قامتشان و توانشان حس نمی کنیم
همین هایی که یک دفعه در لا به لایِ عکس بازی ها، آهَت را در می آورند که ای وای مثلاً بابا چقدر پیر شده، حواسمان گرم ِ جینگولک ها و زرق و برق زندگی این روزها باشد، مواظبت از کم توان شدنشان، هوایِ رسیدن به نقطه ی صفرشان از دستمان در می رود
پ ن : آقای خوب یک دفعه، همه ی لامپ های یکی از اتاق ها را به علت صفر شدن یکی از آنها عوض کرد، نور اتاق از این رو به آن رو شد، تقاضا کردم لامپ های دفترکارم هم تعویض شود، آشپزخانه از این رو به آن رو شد... کم نوری خانه به مرور زمان عادت نگاهمان شده بود، حسش نمی کردیم .... وای به روزی که حس هایمان خراب شوند، از کار بیفتند