از این دست....
به الیما سپرده ام
به وقتِ از تو گفتن ،
زمانِ از تو نوشتن؛
چشم هایش که بسته شد...
پلک هایش که نشست!!!
پشتِ دیوارِ نگاه روشنش،
همه ات را...
همه ی ِ همه ات را
بی صدا زمزمه کند،
زمزمه هایش که به گوش ِ باد رسید،
تو را به نام ِ کوچکت صدا کند
و
اسمِ قشنگت را به همه یِ زبان های دنیا
از بر بخواند....
به الیما گفته ام
عشقِ نام کوچک توست
وقتی به او فکر می کنی...
اسمِ قشنگت که الهی پر آوازه بماند،
به الیما گفته ام دوستت داشته باشد،
هر روز هر روز و بسیار بسیار .....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی