فصلِ خوب سیب
پاییز افزون بر همه ی اسم هایی که دارد و الحق به قامتش هم می آید، فصلِ خوِبِ عطر سیب و رنگِ سیب هم هست
سیب هایی که هنور سردخانه ای نشده اند و سفتی و تُردیشان یک عالمه حس ِ خوب را شوت می کنند زیرِ دندان و رویِ زبان آدم
همان سیب هایی که با گازِ اوّلش اگر خیلی مراقب نباشی، کلی قطره هایِ آب این ور و آن ور پرت می کنند
منظورم همان سیب های ارومیه و دماوند است که گاهی باید چشم ها را بست و گازگازشان کرد، من باور دارم مُسکنند گاهی، حتّی
اصلاً پاییز خریدِ سیب را آسان می کند، حتی اگر خریدار حرفه ای هم نباشی همان سیب هایی که خودِ آقایِ فروشنده با شعار سه تا به نفعِ خودش؛ یکی به نفعِ مشتری جمع می کند هم خوردنی است،
این روزها که پاییز است و عطر سیب می آید، صبح هایِ اداره ای دلم به جایِ هر صبحانه یِ دیگری، یک لیوان شیر و یک عدد از همان سیب ها می خواهد ، بی خیالِ قرمز و سبز و زرد بودنش
صبح ها در مسیرِ اداره، آدم هایِ سیب به دست را که می بینم خیلی دلم می خواهد بلند بگویم " سلام خانمِ سیب"، "سلام آقایِ سیب"
سیب خوردن آن ها هم حس خوبی به من می دهد ...