امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

اِليــــــــــــما

تمام شد

1393/5/29 7:40
نویسنده : اِليــــما
406 بازدید
اشتراک گذاری

همين‌كه بگويي "‌بعد از ده سال" يك عالم حرف است، يك عالم روز، يك عالم ماه، يك عالم سالي كه برايِ خودش بهار و تابستان و پاييز و زمستان‌هاي جورواجور داشته، از نقطه‌ي ِ پايان روايت كردن آدم را  يك جوري مي كند، همزمان با روح و روان و عمرِ رفته و خاطره‌هايِ تلخ و شيرين ِ آدم بازي مي‌كند و آدم را در يك خلسه‌يِ غريب رها مي‌كند، انگار يك‌دفعه زلزله‌اي بيش از ظرفيتِ ذهنت سازه‌هايِ نرم و سختِ‌ مغزت را بلرزاند و همه‌يِ محتويات ده ساله‌اش را از اولويتِ چيدمان تو بيرون آورد، همه‌يِ دسته بندي هايت را باز كند و خوب‌ها و بدها را باهم زير و رو نمايد، بعد از ده سال!!!!

 

حالا بعد از ده سال در نيمه‌ي راه زندگي بالاخره دلم را زذم به دريا،‌ از تكرار و روزمرگي شغلي دل كندم و بر تصميمم مصمم ماندم كه نهايتا امروز بشود آخرين روز از يك دوره ي شغلي ده ساله، تا از فردا خيلي چيزها فرق كند، خيلي مفهوم ها شكل بگيرند و خيلي هاي ديگر از شكل امروزشان خارج شوند

 از فرداي اداره اي كه در راه است و شنبه به من مي‌رسد، به جاي كنجِ‌  اتاقي در طبقه‌ي پنجم از يك ساختمان ِ ۱۶ طبقه و چشم دوختن به منظره‌ي يك بوستان خيلي بزرگ و  پرچمي كه دلش را به رقصِ باد سپرده، ساكن اتاقي ديگر در يك ساختمان ديگر مي شوم و دلخوشي هايم را تغيير مي‌دهم ، اين جا پايان ِ يك دوره‌ي ده ساله است  و امروز آخرين روز از آن دوره

همه‌ي آدم هايي را كه كلي زحمت كشيدم جايي در قلبشان بيابم، مي‌گذارم و مي‌روم براي يافتن آدم هاي ديگر، حس هاي متفاوت و درس هاي تجربه نشده، در بهترين حالت كلي از قلبم اين‌‌جا در كنارِ همه‌ي‌ِ اين ده سال باقي مي‌ماند

زلزله‌ي رخ داده در مغزم همه‌ ي حس هايم را تعطيل كرده و قدرت عكس‌العمل هاي به موقع را از من گرفته ،‌ فقط بايد بروم.... بايد مي رفتم... ماندن جايز نبود و مي‌روم ......

+ برگي ديگر از زندگيم  ورق مي‌خورد،‌ به استقبال اين تغيير مصمم و مطمئن مي‌روم و مي‌كوشم از رخ دادنش درس هاي خوبي بياموزم

+ تغيير آسان نيست، اينكه همزمان زمينه‌يِ كاري، محل كار و همه آدم هايي كه در محيط كار مي‌شناختي و جندتايي از آن ها جزء‌ زندگيت شده اند را  تغيير دهي آُسان نيست،‌ اصلاً سخت است، اما حالا مطمينم از  روزمرگي، از تكرار بي فرجامِ‌ انبوهي از كارهاي ِ بي تغيير و تمام نشدني بهتر است، آدم گاهي براي گفتن بهترين حرف ها هم وقتي تكراري مي‌ شوند، حوصله اش مي رود

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان ثمین
29 مرداد 93 8:18
در هر حال موفق باشید و شاد. تغییر سخت است ولی لازمه پیشرفت! و البته هیجان انگیز!!! (میشه خصوصی بپرسم : "شغل ِ شریف؟؟؟!!!") دو سال مونده تا من ده ساله بشم!
اِليــــما
پاسخ
كارمندم عزيزم البته من 14 سالم داره تموم ميشه چقدر حس بزرگ شدن بهم دست داد
mahtab
29 مرداد 93 8:19
موفق باشيد ان شاالله هرجا و با هر که که هستيد من اصولا تغيير را ميپسندم اميدوارم خوش باشين
اِليــــما
پاسخ
پس اساسا اهل ريسك و تغييريد آفرين آفرين آفرين
مامان عسل 
29 مرداد 93 8:54
سلام الیما جون مطالبهایی که می نویسی خیلی بااحساس ودلنشینه من خودم هم اعتقاددارم تغییرات درزندگی خیلی خوبه ویه جورتنوع امیدوارم درهرحالتی شادباشی عزیزمپیش ماهم بیا خوشحال میشم
اِليــــما
پاسخ
سلام بر مامان عسل ممنونم حتما
زری مامان
29 مرداد 93 23:48
ایشالا که موفق باشی هر جا که هستی قطعا ورود به یه محیط جدید و شروع دوباره سخته ولی امیدوارم به جاترین و بهترین تصمیم رو گرفته باشی
اِليــــما
پاسخ
ممنونم ممنونم دوستم اولش سخته اما
مامان ثمین
2 شهریور 93 11:48
... از خودم ناامید شدم!!! (کارمند بودن که تابلو بود عزیزم، جزیی تر میخواستم!!!- یعنی واقعا فکر کردید نفهمیدم!!)
اِليــــما
پاسخ
نــــــــــــــــــه اینطوزی فکر نکردم