امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

اِليــــــــــــما

از همین تخصص هایِ بی تعهد

1393/3/4 20:34
نویسنده : اِليــــما
337 بازدید
اشتراک گذاری

این شتاب لحظه ها و مرخصی ندادن ها و کارِ هرروز بیشتر از دیروزِ اداره و خانه نَفَسی برایم نگذاشته بود، یک عاملِ اساسی می خواست که یک هفته همه یِ زندگی و در راسش تمامِ اموراتِ پسرک را واگذار کنم و روزهایِ تب دارم را در تخت بچرخم و درد بکشم و فکر کنم و فکر کنم و فکر کنم

خداییش این همه هم خانم نیستم اما اگر پسرک نگرفته باشد، (که الهی الهی الهی نگرفته باشد)، حالا که دَردَم قابلِ تحمل و تبم در کنترل است ، خدا را شاکرم برایِ این ترمزِ ناخواسته، این ایستِ مطلق

تجربه ثابت کرده، خیلی چیزها با حساب و کتاب قابلِ سنجش نیستند و الزاماً هم هر دو دو تایی، چهار تا نمی شود، این جماعتِ پزشک هنوز از آن زمانی که از عدمِ تشخیص ِ به موقعِ آپاندیس آقایِ خوب حتی در بیمارستان، برایمان پروژه یِ سه ساله یِ دردناک ِ مرگ آور ساخته بودند به ما بدهی اساسی داشتند؛ که دوباره سقراط را طفلکی !!!!! و قَسَمِشان را بی اهمیت کردند و اعتمادمان را به درسشان، تخصصشان و تعهدشان به صفر رساندند.

و حتی متخصص پوستشان در فلان بیمارستانِ فوقِ تخصصیِ پایتخت از عهده یِ تشخیص زونا!!!!! با این همه نشانه یِ آشکار و حتیِ تاکید خودمان بر نیامد، آن هم بعد از این همه اصرارکه بچه یِ شیرخواره دارم و شیر می خورد و مسری نباشد...

چهار دکتر در چهار نقطه یِ کلان شهر تهران، چهار تشخیص ِ متفاوت از تب خال تا زونا دادند و چهار نسخه یِ متفاوت پیچیدند و بالاخره ضمنِ دعوا با من که "الان چه وقتِ مراجعه است؟" زونا را تا پایِ چشمِ چپم کشاندند و باز خدا به دادم رسید که چشمِ چپم درگیر ویروس نشد

روزهایِ بدی بود، پُر از دل شوره هایِ ریز و درشت، پُر از نگرانی هایی که هنوز هم تمام نشده است، پُر از سکوت هایِ تلخ و فکرهایِ تلخی که بی حرف بینمان رد و بَدَل می شد، شکر که کَمَکی به کُمَک خدایِ مهربانم بهترم

پ ن : ضمنِ پوزش بسیار از پزشکانِ متعهد و متخصص این مرز و بوم؛

آقایِ خوب و اطرافیان عزیز، این دقیقا همان علتی است که مراجعه به دکتر را برایم سخت می کند، وقتی راضی نمی شوند حتی این کهیر یا تب خال را از ترسِ جانشان از نزدیک نگاه کنند؛ قداستِ شغلشان برایِ همیشه از بین رفته است و هم مریض و هم سقراط را با تشخیصِ غلطشان رنجانده اند

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان طاها
4 خرداد 93 10:28
بلا به دور!!! انشالله به صحت کامل برسین
اِليــــما
پاسخ
ممنونم مامان طاهای مهربون
زری مامان مهدیار و صدرا
5 خرداد 93 0:26
بلا به دور الیما جان عجـــــــــــب، از دست این پزشکای غیر متعهد غیر متخصص منم تو دوران بارداری پسر کوچیکم آبله مرغون گرفتم و بعد از مراجعه به یه پزشک پوست ایشون به جای آروم کردن دل یه مادر نگران که بعد از تحمل پانزده روز دوری از پسر 5 ساله ش به خاطر آبله مرغون دست آخر مبتلا شده بود لطف کردن و شماره تلفن همراهم رو گرفتن تا بعد از به دنیا اومدن بچه تو تحقیقاتشون ازم استفاده کنن و به جای آرامش ترسی به جونم انداختن ناگفتنی. خدا هیچ بنده ای رو اسیر بیماری و متعاقب اون اسیر دست پزشک بی کفایت نکنه ایشالا که گل پسرتون هم مبتلا نشده باشه و خودتون هم به زودی خوب خوب بشین.
اِليــــما
پاسخ
دوست خوبم خیلی امبدوار بودم دوستان که این مطلب و می خونند بگن نه اینطوری ها هم نیست و مثال بیارن و متقاعدم کنند هر چند جمع نبستم اما الان خیلی ناراحتم که این موضوع این همه همه گیر شده ممنونم
مامان کسرا
5 خرداد 93 8:14
آخی عزیزم ، بمیرم وااای زونا خیلی دردآوره پدرم چند سال پیش درگیرش شد و واقعا میدونم که چه بیماریه سختیه خداررو شکر که بهتری انشالا که هرچی زودتر خوبِِ خوب شی گلم
اِليــــما
پاسخ
آح جون چه مهربونی شما ممنونم آدم خیلی دلش می خواد لوس بشه وقتی مریضه؛ هنوز خوب نشدم اینارو می گم ها بعدا میزنم زیرِ همشون
گلاب
5 خرداد 93 15:12
سلام بر الیمای گل اولا، انشالله سلامت باشی و حالت هرچه زودتر خوب بشه ثانیاخیلی جالب بود که دغدغه اینروزهای ما رو نوشتی که تجربه ی این موضوع در سالهای اخیر (حداقل برای ما و اطرافیانمون)خیلی زیاد بوده مخصوصا در یکماه گذشته،از تصادف خواهرم و طلب زیرمیزی سه میلیونی غیراز خرج بیمارستان و اینا برای عمل دستش!از تشخیص اشتباه برای خواهرزاده ی نه ماهه م که عفونت شدید حلق و گوش داشته و از گوش درد مدام بی تابی میکرده و پزشک محترم حساسیت ساده تشخیص داده از رفتن سوزن تو پای خودم و طلب زیرمیزی یک میلیونی برای عمل پام و ... ویه عالمه نمونه دیگه... واقعا رفتار بعضی پزشکها که روز به روز تعدادشون زیاد میشه قداست این رشته رو کمرنگ می کنه!