امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

اِليــــــــــــما

آدم هایِ نوعِ سوّم

1393/3/5 7:33
نویسنده : اِليــــما
325 بازدید
اشتراک گذاری

در اتفاق هایِ غیر معمول که زندگی را از رِوال خارج می کنند و آدم را با کُلی چالش به همان مَباداهایِ دور از ذهن می رسانند، وقتی عقلت کمتر به مَدَدَت می آید و کلاً در یک بلاتکلیفی مَکَنده به سر می بری و رفتارت از هزار حالتِ متفاوتت نشات می گیرد ، اگر نوعِ درماندگیت از جنسِ درماندگی من باشد، ترجیح می دهی تنها و تنهاتر بمانی تا بلکه ذهنت را جمع و جور کنی و برایِ روزهایی که ناخواسته ات ، پُر شده از اتفاق هایِ دوست نداشتنی، تصمیم بگیری

همین جا و همین روزها، آدم ها را دسته بندی می کند،

دسته یِ صفرم، که اصلاً و فقط آدم روزهایِ خودشان هستند؛ هر وقت که صلاح بدانند می آیند و سرشان را رویِ شانه هایت رها می کنند و غصه هایشان را برایت جا می گذارند و می روند، این دسته اصولا کاری با تو و شرایطِ زندگیت ندارند ، این که در این لحظه احوالِ خودت کِشِش شنیدن غم هایِ تلمبار شده یِ آنها را دارد یانه؛ اصولاً فقط به خودشان مربوط است، در این گونه یِ نادر مشاهده شده در اوجِ درد و تبت ؛درست وقتی که زنگ زده اند حالت را بپرسند آنقدر از خودشان گفته اند که نهایتاٌ حتی نام بیماری یا نوعِ مشکلت را نفهمیده اند و رفته اند تا دورِ بعدی که به حضورت نیاز دارند یا کاری از دستت برایشان بر می آید!!!

دسته یِ اوّل، حرف گوش گیر و مهربان، با "ممنونم " ِ تو، می روند دنبالِ روزمرگی و زندگی معمولشان، و شاید یک شبی که خوابشان دیر کرده و نیامده باشد با یک پیامکِ خیلی کوتاه، جویایِ این همه حجمِ سنگینِ روزهایت می شوند؛ از همان پیامک ها که جوابشان را نمی دانی و در نهایت به زحمت برایشان می نویسی : " ممنونم شکــــر"

دسته یِ دوّم ، حرف گوش گیر و مهربان تر ، مثـــــلاً می روند، با خودشان کلنجار می روند در این شرایط چه کمکی می تواند کمکِ حالِ دوستشان باشد، غذا می پزند؛ نان می خرند، پیامک های دل گرم کننده ای می دهند که نیاز به پاسخ ندارد و خلاصه خیالت را جمع می کنند که هستند؛ حواسشان به تو و روزهایی که می گذرانی هست و هر جا حضورشان لازم باشد، خودشان را به تو و روزهایت می رسانند.

دسته یِ سوّم، حرف گوش گیر و خیلی مهربان تر، اصلاً نمی روند، خودشان را به اوّلین جایِ دور از دیدرَسَت می رسانند و کارِ مراقبت را از همان جا پیگیرند، مُدام وضع و حالت را رَصَد می کنند، نوعِ کمکی را که می خواهی تشخیص می دهند و در سکوتِ مطلق به انجامش می رسانند؛ اصولاً دنبالِ واکنشِ مثبت و منفی از سویِ تو نیستند و فقط هستند !!!!با تمامِ توانشان هستند و در بهترین شرایط سعی می کنند آدمهایِ دسته یِ اوّل و دوّم را هم آدمِ بودن کنند، مهمترین مشخصه یِ این افراد صبر است، صبری زیبا و با تامل، که غمی بر اندوهِ موجودت اضافه نمی کنند و انتظاری از حالِ روزهایت ندارند، اتفاقی می ایند، خریدها را در یخچال می گذارند، از کبابی سرِ خیابان کباب می خرند، برایت بی خبرت لازانیا می پزند و پسرک را پارک می برند و حالش را خوب می کنند، مجموعه یِ فیلم ها و سریال هایشان را نیمه یِ یک روزِ کاری برایت می آورند و زود می روند ...

و البته آدم هایِ دسته یِ چهارمی هم هستند که بحران را ؛روزِ مبادا را به رویِ خودشان نمی آورند ، منتظر می مانند این روزها تمام شود و با یک "ببخشید متوجه نشدم "سرو تهش را به هم می اورند

 


 

پ ن 1: از یک تن بیمار انتظارِ هذیاناتی از این دست می رود، قابلِ بخشش است انشالله

پ ن 2: تمامِ آدم هایِ نشسته در این پنج طبقه را دوست دارم، همین تفاوت ها هم خیلی زیباست

پ ن 3: لطفاً خیلی مراقبِ آدم هایِ نوع سوّمی زندگیتان باشید، تعدادشان روز به روز در حالِ کم شدن و نسلشان در حالِ انقراض

پ ن 4: لطفاً یادم باشد برایِ آدمِ نوعِ سوّمی شدن خیلی تمرین کنم ، کار ِ سختی است در لحظه یِ بودن بودن و وقتِ نبودن نبودن..... ممارست می خواهد

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

مامان کسرا
5 خرداد 93 8:10
خدا نکنه مریض باشی عزیز دلم، چی شده ؟ اون دسته ی سومی حتما" مادرته آره ؟
اِليــــما
پاسخ
نه خیلی هایِ دیگه هم بودن شکر خدا مثلا آقایِ خوب خواهرش خواهرم
زری مامان مهدیار و صدرا
6 خرداد 93 12:31
امیدوارم برای آدم های اطرافم جز دسته ی صفر و چهار نباشم و از اونجایی که همه ی آدم ها بهترین بودن رو دوست دارن از امروز ما هم تلاشمونو می کنیم تا جز نوع سومی ها باشیم برای همه ی کسایی که تو زندگیمون نقشی دارن. ایشالا که حال و روزت هر روز بهتر بشه و پسر نازنینت هم خوب خوب باشه
اِليــــما
پاسخ
جز هذیانتم بود اونااااااااااااااا احتمالا از اطرافیانم بپرسید من اصلا تو هیچ دسته ای نیستم اصلا نیستم
زری مامان مهدیار و صدرا
6 خرداد 93 12:32
نوشته هات رو با جون و دل دوست دارم عزیزم حتی با تن بیمار هم بی نقص می نویسی و متفاوت می بینی
اِليــــما
پاسخ
من این شکلیم الان
گلاب
7 خرداد 93 0:56
آدم میترسه باهات رابطه برقرارکنه! از بس آدما رو طبقه بندی کردی هی استرس اینو دارم که منو تو کدوم گروه قرار دادی
اِليــــما
پاسخ
عاشقتم یعنی ی ی ی ی ی ی بس که خندیدم مریضم دیگه تب دارم هذیون می گم تو عزیزی ی ی ی ی ی مخصوصا وقتی مامانِ گلابی