از قواعدِ عمّـــــــــــه بودن .....
واز آنجاييكه در دنيايِ حرفهايها! هر چيزي قواعدِ و قوانينِ اختصاصی و منحصربه فردِ خودش را دارد و عمه بودن هم مستثني نميباشد...بنابراین بايد حرفهاي رفتار كرد... اطلاعات و دانش مورد نیاز را به روز کرد و كلي بازي بلد شد براي لحظه هايِ دو تايي برادر زاده و عمّه بودن!
خلاصه اينكه ، عمه شدن هم نقطه يِ عطفي است در زندگي عمه ها....
عمه كه ميشوي، از سريِ جديدِ انرژي هايِ نهفته ات به گونهاي رو نمايي خواهي كرد، كه بهتِ ديگران ديدني شود؛
عمه كه ميشوي، از مجموعِ نكاتِ تربيتي كودكان يك ساله و بعدترش دو ساله جوري بهره برداري مي نمايي، كه انگار ويرايشِ آخرِ مترجم را خودت با صرفِ ساعتها و با حوصله، نهايي كرده باشي؛
عمه كه ميشوي، در بابِ تغذيهيِ كودكان آنقدر با مادرِ بچه هماهنگ و همسو رفتار ميكني،كه مادر بماند بينِ خودِ خودش و خودِ عمه ات
عمه كه ميشوي، به خاطرِ سلامتي و تربيتِ درستِ دردانه؛ مقاومت خواهي كرد!نـــــــــــه خواهي گفت! زيرِ بار نخواهي رفت ، آنطور كه هيچ كس ، هيچ وقت از تو نديده و نشنيده باشد.
عمه كه ميشوي، يك نفس و يك كَله؛ آنقدر پا به پايش بازي مي كني كه انرژيِ تمام نشدنيش تَه بكشد! كم بياورد ، تمام شود و نفس نفس زنان خودش را ولو كند در آغوشِ مهربانت؛
عمه كه ميشوي، يكي يكي و دو تا دو تا ... با مناسبت و بي مناسبت برايِ دردانه، اسباب بازي هايِرنگ و وارنگ مي خري و جايي ثابت براينگهداريشان در خانه تعيين مي كني،انگار كه هميشه هايِ دور هم همين طور بوده و آن مجموعه همان جا وجود داشته اند
عمه كه ميشوي، هوايِ مادر بچه را بيشتر خواهي داشت، حواست به غذا و ميوه خوردنش خواهد بود ... و البته تشخيصِ ميزانِ خستگيش .... آنقدري كه مادرِ بچه به خودش هم حسودي كند ...
عمه كه ميشوي ، ميشوي عاملِ اوّلين قهقه ها، اولين سُرسُره هايِ انساني، اولين انگور خوردن ها، اولين بازي هايِ خاصِّ دو نفره
عمه كه ميشوي، آنقدر حضورت، لبخندت ، گرماي وجودت پررنگ ميشود كه پسرك در تاريكي ِ هوا و از پشت شيشه ؛ لبخندت را بينِ خواب و بيداري و بخار شيشه تشخيص ميدهد و دست هايش را برايت تكان ميدهد و در 16 ماهگي به داشتن عمـــــــــــــــــــــــــــــــه اي چون تو افتخار ميكند
عمه كه مي شوي،يك تصوير مي شود تصويرِ ثابت گوشي تلفن و نوت بوكِ اختصاصيت....
عمه كه ميشوي، به عنوانِ يك پشتيبانِ بي منّتِ دوستداشتني ،قوّت ِ قلب مي شوي برايِروزهايِ نيامدهيِ مبادا؛
درستِ مثلِ عمـــــــــــــــــــــــــــه سارايِ امير قندق! تنها عمه يِ پسرك ... كه بُعدِ كميت را با كيفيتِ مطلوبش پُرِ پُرِ پر كرده است...
پ ن ۱ : عمه ها خيلي محترم و دوست داشتني هستند .. من هم در طولِ زمان كلي از خاطراتم را مديونِ موجودي به نام عمه ام
پ ن ۲: اين ها را نوشتم تا يادم بماند چقدر به عمه ي ِ دوست داشتني اميرم بدهكارم ، به اميد روزي كه جبران كنم