امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

اِليــــــــــــما

دلْ دليل است...

1392/6/30 9:50
نویسنده : اِليــــما
443 بازدید
اشتراک گذاری

حتّي اگر تمامِ روزهايِ كاري ،‌ همسري نانِ تازه ي جور واجور بخرند و تا محلِ كارِ من، دوتايي صبحانه بخوريم و    دي جي جانمان تند تند موسيقيِ مورد علاقه مان را پخش كنند و بين ا بينش بيست سوالي بازي كنيم و من تا حدسش هزار بار سوژه ام را نا جوانمردانه تغيير بدهم!!! صبحانه ي صبحِ روزِ جمعه يك چيز ديگر است و حتّي نه پنج شنبه با تعطيل بودنش...

 از اوّل هم يك چيزِ ديگر بود . . . باصدايِ خش خش سفره بيدار شدن ... چايي دم كشيده ... خيار و گوجه ي خورد شده و شايد هم زيتوني خلافِ طبعش و مطابقِ ميلم

حتّي با وجود پسرك ... كه هي و هي و هي ،‌ هام هام و مام مام كند وسطش .. چايِ تلخ بخورد و لقمه هايِ اندازه ي نخودِ نان و پنير تبريز...

و سفره اي كه كش بيايد.. زمانش از معمولِ صبحانه خوردن بگذرد ... و عادتي كه همسري رواج داد ... به چايِ دوّم كه مي رسيم ... تلفن هم سر و كله اش پيدا مي شود... همه ي قضا شده هايمان ادا مي شود ... تلفن هايي كه زمان نداشته و مي شده بماند برايِ آخر هفته ... مامان ها...مامان بزرگ ها .. مثلا دختر خاله ي همسري كه خانه خريده ... دختر دايي من كه همسرش برايِ سه ماه رفته اند كشتي براي كار .... زندايي كه قندش ميزان نبوده و آن يكي دايي كه نذر هر ساله اش تولد امام رضا (ع) را مشهد بوده ...

خلاصه اين كه گوشي هي دست به دست مي شود ... و مي چرخـــــــد

پي نوشت اوّل براي عروسم : دخترِ عروسكم ، خدمتِ نازنينت عارضم .. اين روزهايِ با امير وقتي حس مي كنم همسري برايِ درست كردنِ صبحانه نيازِ به كمك دارند ... باز هم خودم را به خواب مي زنم .. تا صبحانه ي روزِ جمعه  مردانه بماند و از خانه ي ما برسد به خانه ي عشقتان... تا پسرك ياد بگيرد براي همسر شدن تجهيزِ به چه ابزاري واجب است!! اين سهمِ من ... خودت هم بايد كمك كني ... كه بداني اين صبحانه مي ارزد ... به خيلي چيزها ... به نا مرتب شدن آشپزخانه ... به  چايِ ريزه كنار ِ سماور ريختن ... به خرده ي نان رويِ كابينت جمع كردن .. دلْ كه دليل شود كلا مي ارزد

پي نوشت دوّم براي اميرم: گلْ پسرم شما مُختاري به اينكه جمعه صبح ها گوشي را برداري و به مادري كه احتمالا ان روزها ساعت صبحانه ي روز جمعه اش كلي عقب رفته است زنگي بزني يا نزني! امّا من هم مختارم به اينكه دعا كنم ... دعا كنم وقتي چايِ دوّمِ صبحانه ي همسرپَز را مي خورم تلفن زنگ بزند ... به چشم هايِ همسري نگاه كنم و بگويم ... امير است ...

پي نوشت سوّم براي مستر پريزيدنت: لااقل اجازه مي داديد نيمه ي دوّم سال و كوتاهي روز و ترافيكِ عصرگاهش بگذرد... بعد ساعت كارمان را زياد مي كرديد.... به نظرتان يك بچه ي يك ساله چيزي به نام مادر با اين شرايط مي فهمد؟؟؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

فاطمه
30 شهریور 92 10:52
سلام اگه میخواید از عکسای فرشته های کوچولوتون یه کلیپ داشته باشید یا یک کتاب عکس به من سربزنید منتظرم
باران
30 شهریور 92 11:19
وااااااااااااااای چقدر خوبه که همسرت صبای جمعه صبحانه رو آماده می کنه
و یه عالمه وااااااااااااااای دیگه واسه اون پستت که در مورد انقلاب و جنگ نوشته بودی حرف دل ما دهه 60 ای ها هم بود
راستش وبت رو خوندم و دوست داشتم...... چون که بالاخره وبی دیدم که به جایی یه عالمه عکس بچه و یه خط و نصفی جمله ...... 4 تا جمله درست و درمون نوشته باشه....... وبی دیدم که به جای این که بچه دو ماهشه رو که هیچی از نوشته هاش نمی فهمه خطاب قرار بده خواننده وبلاگش رو خطاب داد
واسه همین
و واسه این که گمت نکنم و همیشه بخونمت لینکت کردم
البته با اجازه شما


سلام عليكم م م م
كلي بابت آشناييتون خوش بختم ...
ممنونم
از لطفتون
متشكرم
حنانه
30 شهریور 92 11:23
سلام دوست چهار فصل من؛
پی نوشت اولت عالی،دومی عاشقانه ومادرانه وسومی که من هم بد از دستش شکارم ،آخر بگو کی زندگی کنیم؟


سلام دوست چهار فصل من؛
جدي كي بايد زندگي كنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
زهرا (گل بهشتي من)
31 شهریور 92 8:17
اين پي نوشت ها بغض آورد تو گلوم....چقدر سخته به اون روزا فكر كردن.
چقدر سخت.


روزهايي كه نزديكند
سلام دوست گلم
مامان طاها
31 شهریور 92 12:02
هییییییییییییی بانو جان. ما هم که صبحانه دسترنج شوهرمان را هوس کردیم!!! اما اجازه نداده ایم پا در قلمرو مطبخمان بگذارد. خو دمان کردیم که از ماست که بر ماست. برای عروس خانم نازنینت خوب گفتی


نه ديگه ... اجازه بديد لطفا ... اندكي شلوغ كاري كه اشكالي ندارد .. به خاطر بچه ها آموزششون
غزاله
31 شهریور 92 13:18
عزیزم امیدوارم تمام روزها و شبهای زندگیتون مثله بوی نون گرم دلپذیر باشه و در کنار هم بودنتون بهتون انرژی بده و دلاتون برای هم بتپه.



آمين براي دعاتون
و انشالله براي شما براي لحظه هاتون
ممنونم
الی
1 مهر 92 8:25
وقتی برام مینویسی اروم میشم
نوشته هات معجزه روح منه
مرسی که به خونه ام سر میزنی
ببخشید که گاهی غمگینم و غمگینت میکنم


سلام عزيزم
خوب كه باشي خوب است خيلي
مامان روشا
1 مهر 92 8:38
سفره تان مستدام و پر برکت

این قدر این عروس رو از الان لوس نکنید هاااااااااااااااااا





ها ها
بايد حرف گوش كن بود
چشم چشم
زهرا (گل بهشتي من)
1 مهر 92 9:14
سلام دوست جونم !دوست، از اون خوباش!
تازگيا دلم زود زود برات تنگ ميشه.


سلام عزيزم
مهربون
من هم هم هم
ویدا
2 مهر 92 0:32
اول که خیلی حال کردم با این پستت به خصوص اون پی نوشت اول
در مورد پی نوشت سوم نمی دونستم ساعت کاری زیادشده، واقعا"!!!


اول سلام ما ممنونيم دوستتون داريم
ديگه هيچ چي ديگه با اين ساعات كار
مامان ارمان
2 مهر 92 13:56
چه خوووب چه صبحانه لذت بخشی

ما که نداریم از اینها.

دوستم چند وقتیه که با همسری نامهربانم. خیلی نامهربان. انگار که باید جواب همه دلخوری ها را بدهد همههههه

خودم خوب می دانک که ظالم شدم بداخلاق و بی انصاف در قبالش


سيمايي مهربون باش
مسلما اونا نمي تونن حجم دلشوره هاي ما رو تصور كنند
مرخصي داره تموم ميشه و ساعت كاري كه بد ورم كرده
اما اينا خيلي بيشتر دغدغه ي ماست.. نه اونا
مهرتو دريغ نكن اون هم نياز داره
زری مامان مهدیار
2 مهر 92 21:28
چقدر در ظاهر دورن این جمعه های تنهایی و انتظار
ولی به زودی برای ما هم میرسن، همونطور که مادر و مادربزرگمون می گن چقدر زود گذشت
ایشالا که اون روزا هم امیر نازنینت چشم انتظارت نذاره و همیشه با تلفن هاش و دیدارهاش شادت کنه


سلام دوستم م م
انشالله انشالله انشالله
زهرا (گل بهشتي من)
3 مهر 92 9:15
اومدنت خوشحالم ميكنه....اميد ميده...سرحال ميشم.
اگه اومدي از خودت يه اثري بذار.


اطاعت دوست خوبم
غزاله
3 مهر 92 13:29
کجایی دلم برات تنگه.زود تند سریع برای ارامش من بنویس که عاشقتم.


سلام عليكم
دوست گلم . . . كمكي در گيرم
چشم
مامان طاها
6 مهر 92 21:44

برای الیما بانو
دلم تنگ شده بود



سلام سلام سلام سلام
ممنونم ممنونم ممنونم
غزاله
7 مهر 92 23:36
الیما کجااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااایی؟
بیییییییییییییییییییییییییا دیگه.


سلام دوست خوبم م م م
های های من این جام ...
متشکرم
دوست مجازی ات!
8 مهر 92 9:15
سلام مامان امیررضا
کجایی پس؟ خبری نیست ازت خواهر؟!



سلام سلام
در خدمتیم عزیزم م م م