امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

اِليــــــــــــما

این یک مطلب طنز نیست. لطفا جدی بگیرید!

1391/5/4 9:25
نویسنده : اِليــــما
423 بازدید
اشتراک گذاری

 به  بهانه  مطلب حتی شما دوست عزیز! از وبلاگ روزهای مادرانه

این یک مطلب طنز نیست. لطفا جدی بگیرید!

این مطلب طنز نیست جدی جدی جدی است!!!!!! وقتی این روزها با مرور 9 ماه سخت و طاقت فرسا در میابی که تنهاییت بیشتر از همیشه  بوده و انتظار آدمها از همیشگی بودنت مضاعف

وقتی در بازخوانی پرونده این ماه ها  به وضوح می بینی کمتر کسی کوشیده اندکی و فقط اندکی مضاعف تر از قبل باشد حتی به اندازه کاسه آشی، تماسی از روی مهربانی و عرض تسلیتی هر چند کوچک به بهانه از دست دادن عزیزی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

وقتی در مرورت به گذشته در میابی برای داشتن کمترین ها از همراه زندگیت ، حرفی یا خواسته ای را بدون آنکه عملی شود بارها و بارها تکرار کرده ای

وقتی در باطن خواسته هایت هیچ اولویتی برای نزدیک ترین هایت ندارد

وقتی آنقدر ناتوانی که حس سیر کردن خودت را نداری و سیل توقع اطرافیان در تنهایی مطلق لحظه هایت پیچیدن نسخه های بیهوده و گزاف است

بماند ورم مضاعف پاهایت که از فرط ازدیاد به درد مبدل شده است

بماند شب نخوابی ها رنج های سکوت اجباری شبانه

بماند اشک ریزان بی امان چشم هایت بر ساحل گونه هایت وقتی دستی نیست که دردت را لمس نماید

بماند دلشوره های زیادت از انتهای این راهی که بی انتها می نماید

بماند نگرانی هایت از وضع مسافرت که این روزها بند نافش بر گردنش سنگینی می کند

بماند غصه از دست دادن پاره تنی که بعد از 5 سال کوشش کوچید و رفت

بماند دلهره ترک کاری که 13 سال به آن خو گرفته ای

بماند دلشوره وضعیت مالی از زمانی که مقرر است فعالیت اجتماعیت کمتر شود

همه این ها که بماند :  

 می ماند تنها  پیامی هر از گاهی که چه باردار خوبی هستی به واسطه سکوتت ننالیدنت و خفقان بغضت در گلویت ، همین می شود که تمام مدت 9 ماه یا در حال آشپزی بوده ای و یا گرسنگی تحمل کرده ای که هر دو هر چند تمرین خوبی از شناخت اطرافیان برای تو بوده است اما باورش در فکرت سخت گنجیده است

واین درست مقارن با اظهار نظر دکتر تو است که هرچند 20 جلسه 10 دقیقه ای تو را دیده هر بار از صبوریت می گوید....

نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه   این مطلب طنز نیست و خواهشا آن را جدی بگیرید

اما باز اکنون که می بارم و می بارم و می بارم خرسندم در مرحله ای دیگر از زندگیم آدم ها خوش درخشیدند و کمترین ها را به زیبایی دریغ کردند ، کاش یادم بماند کاش

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

خاله
28 تیر 91 22:46
سلام.ایشالا این روزا رو به خوبی پشت سر بذاری.
و یه خاطره خیلی خوب برات بمونه.
مواظب خودت باش.


مرسی
مامان لاله
29 تیر 91 18:32
سلام الی جون. از صمیم قلب متاثر شدم و از تو چه پنهون یاد بارداری خودم افتادم
ناراحت نباش ! این نیز بگذرد.


مرسی عزیزم خودتو نی نی نازت سلامت
سمیه جون
31 تیر 91 15:19
سلام...واقعاً اینجوریه؟؟؟ ای باباالبته شما فراموش خواهی کرد و من اطمینان دارم....گاهی تمام سختی ها برای بزرگ شدن لازم است...گاهی بریدن ها... از دید انسان ها به موضوع نگاه نکن ازاینکه دیگران چقدر کوچک شدند به موضوع نگاه نکن از این دید نگاه کن که تو چه قدر بزرگ شده ای....بردبار و سنگین
سمیه جون
31 تیر 91 15:21
دلم برایت تنگ شده است... برای آرامشت ... به فکر همه بودنت و چشمان نگرانت برای دلواپسی های دوستانت و لبخندهایت در بدترین شرایط... امید دادن هایت....


مرسیییییییییییییییییییییییییییییی عزیز دلم یه دنیا ممنونم منهستم بیشتر از همیشه
خاله نانان
1 مرداد 91 10:45
آموختن آسان نیست!خستگی هر آن در کمین است. آزرده می شوی، احساس شکست می کنی. شک می کنی که رها کنی و بگذری. می خواهی بر کناره روی و وانمود کنی که اتفاقی نیفتاده. اما نه! تو بازنده نیستی که یک مبارزی!
مامان رادمهر
17 مرداد 91 13:41
سلام مامان آراد جون.خیلی قشنگ نوشتی.همه حرف ها و دل نوشته هات حرف دلم بود.خیلی حال کردم و اشکم اومد.واقعا همینطوریه عزیزم.فقط خدا میتونه پاداش این سختی هارو با لطفش بده.آرزو میکنم همیشه در کنار کوچولوت سالم و شاد باشی و غم نبینی