این یک مطلب طنز نیست. لطفا جدی بگیرید!
به بهانه مطلب حتی شما دوست عزیز! از وبلاگ روزهای مادرانه
این یک مطلب طنز نیست. لطفا جدی بگیرید!
این مطلب طنز نیست جدی جدی جدی است!!!!!! وقتی این روزها با مرور 9 ماه سخت و طاقت فرسا در میابی که تنهاییت بیشتر از همیشه بوده و انتظار آدمها از همیشگی بودنت مضاعف
وقتی در بازخوانی پرونده این ماه ها به وضوح می بینی کمتر کسی کوشیده اندکی و فقط اندکی مضاعف تر از قبل باشد حتی به اندازه کاسه آشی، تماسی از روی مهربانی و عرض تسلیتی هر چند کوچک به بهانه از دست دادن عزیزی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
وقتی در مرورت به گذشته در میابی برای داشتن کمترین ها از همراه زندگیت ، حرفی یا خواسته ای را بدون آنکه عملی شود بارها و بارها تکرار کرده ای
وقتی در باطن خواسته هایت هیچ اولویتی برای نزدیک ترین هایت ندارد
وقتی آنقدر ناتوانی که حس سیر کردن خودت را نداری و سیل توقع اطرافیان در تنهایی مطلق لحظه هایت پیچیدن نسخه های بیهوده و گزاف است
بماند ورم مضاعف پاهایت که از فرط ازدیاد به درد مبدل شده است
بماند شب نخوابی ها رنج های سکوت اجباری شبانه
بماند اشک ریزان بی امان چشم هایت بر ساحل گونه هایت وقتی دستی نیست که دردت را لمس نماید
بماند دلشوره های زیادت از انتهای این راهی که بی انتها می نماید
بماند نگرانی هایت از وضع مسافرت که این روزها بند نافش بر گردنش سنگینی می کند
بماند غصه از دست دادن پاره تنی که بعد از 5 سال کوشش کوچید و رفت
بماند دلهره ترک کاری که 13 سال به آن خو گرفته ای
بماند دلشوره وضعیت مالی از زمانی که مقرر است فعالیت اجتماعیت کمتر شود
همه این ها که بماند :
می ماند تنها پیامی هر از گاهی که چه باردار خوبی هستی به واسطه سکوتت ننالیدنت و خفقان بغضت در گلویت ، همین می شود که تمام مدت 9 ماه یا در حال آشپزی بوده ای و یا گرسنگی تحمل کرده ای که هر دو هر چند تمرین خوبی از شناخت اطرافیان برای تو بوده است اما باورش در فکرت سخت گنجیده است
واین درست مقارن با اظهار نظر دکتر تو است که هرچند 20 جلسه 10 دقیقه ای تو را دیده هر بار از صبوریت می گوید....
نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه این مطلب طنز نیست و خواهشا آن را جدی بگیرید
اما باز اکنون که می بارم و می بارم و می بارم خرسندم در مرحله ای دیگر از زندگیم آدم ها خوش درخشیدند و کمترین ها را به زیبایی دریغ کردند ، کاش یادم بماند کاش