مسافرم آمد ، چشم انتظاری به پایان رسید
جگر گوشه مـــــــــــــــــــــــــــادر ، گفتم بشمار شمارش معکوس لحظه ناب انتظار را
مادر که نگفت در آمدن تعجیل کن ، نکند گونه ها و دستهایت اینقدر برای به آغوش کشیدنمان قلقلکی شده بود که زمان راکوتاه کردی و مسافر این سرزمین شدیییییییییییییییییی
با این همه عجله و این همه زودتر از لحظه موعود ؟؟؟؟؟؟
وای برمن ، که انگار قبل از آمدنت طعم هیچ لذتی را به درستی نچشیده بودم
حیف مادر که این همه لحظه عاشقی را با بهانه های مادی ریز و درشت از دست دادم و داشتنت را دورترها تجربه نکردم
چه حسی دارد گرمای آغوشت که حتی شبیه هیچ تجربه ای نیست
چقدر مغرورم به مادر تو بودن
چقدر یک دفعه و تنها به واسطه یک اتفاق بزرگ شدن زیباست
چقدر تورا داشتن نگاهم را به زندگی متفاوت کرده است ، و تو آمده ای اینجایی صدای نفس هایت از درون خانه مشترکمان می آید ، این روزها عطر تنت بهترین رایحه ای است که در تمام عمرم به جان و دل استشمام نموده ام
تو این جایی مادر ، کنار مادرانگیم !!!!!!!!!!!!!!
بزرگترین ، قوی ترین ، دلپذیر ترین، قابل احترام ترین و جاودانه ترین حس دنیا
مبادا گمان کنی بهترین واژه ها را در کنار هم قطار نموده ام که بهترین حس را منتقل نماید نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــه دلبندم این حس آنقدر خوب و زیباست که این روزها مادر، ضمن ذکر شکر دایم بر لبانش به پروردگارش التماس می نماید، رزق بر سر این خان را روزی همه بندگانش بنماید
امیر لحظه های رضایتمندی و سرخوشی مادر ، بعد از خدای همیشه مهربانم از تو ممنونم که این حس را به واسطه حضورت و چشم پوشی از آن دنیا به مادر هدیه نمودی، بهترین هدیه ای که تا به امروز و همیشه از کسی دریافت نموده ام ،
به همین واسطه مادر از امروز تا همیشه زنده بودنش مدیون تو خواهد ماند، هر آنچه در توان دارم بی منتی ، به چشمداشت جبرانی تنها به واسطه لطفی که به مادر نموده ای ارزانی روزها و شبهایت خواهم نمود ، 6 مرداد سال 1391، ساعت 12:15 دقیقه شب در اوج درد و اضطراب و ترس بهترین صدای دنیا ، زیباترین تصویر قابل مصور خداوند از دیده و گوشم گذشت و من شدم عاشق ترین و شاکر ترین بنده خدا
امیر رضای مادر زیباترین ودیعه الهی راضی به رضای خدای متعال ، در ماه ضیافت الهی منت به دیده و دل مادر گذاشت و شد :
همه کس مادر
فرزندم میلادت مبارک