امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

اِليــــــــــــما

پایان هفته 37

1391/5/4 9:05
نویسنده : اِليــــما
377 بازدید
اشتراک گذاری

و اینک شمـــــــــــــــــــــــــــــــــــمارش معکوس

بشمار مادر اگر تو هم مثل من بی قرار لحظه ی دیداری

اگر حس تلخ و شیرین انتظار و تمایل به در آغوش کشیدن تار و پود دستها و گونه های تورا نیز قلقلک می دهد بشمار مادر که تا دیدار روزها بسیار اندکند و لحظه ها کوتاه

اینجا جایی مثل انتهای راه شده است ، همان راهی که بی انتها می نمود و من همچنان در بهت داشتن موجودی در بطن ناگزیر به میلادش به تولدش به پایان دو نفر بودنمان به انتهای زندگی به سبکی دیگر و آغازی مجدد می اندیشم

هرچند اندیشیدن در این روزها طعم گسی متفاوت دارد اندیشیدن نیست خیره شدن به نقطه ای بین گذشته و حال و آینده است که پر از خطای دید است و کنش های متمایز

امــــــــــــــــــــــــا شما بشمار فرزندم

از امروز که چهارشنبه هفته ی اول مرداد است تا شاید کمتر از نیمه های مرداد ، بشمار و برای پایان انتظارمان چشمانت را پر از مهربانی کن

خدای مهربانت را تنگ تنگ تنگ در آغوش بگیر ، سیر سیر سیر روی ماهش را ببوس و از او برای پاک ماندن سالهای زندگی در زمین اندرز بیاموز

برایم از دستانش مهربانی و عشق و پاکی بستان ، نه اینکه این ها در زمین نباشند ، نه اینکه اینها در زمین کم باشند !!!!!!!!!!! نه دردانه مادر این جا همه چیز هست اما آنچه از آن دیاربه همراه خواهی آورد بکر تر است مادر، از چشمه نشات می گیرد و آب و رنگی متفاوتی دارد

برایش از مادر هم بگو، بگو که از بد بندگی خود پشیمان است ، بگو که می کوشد در ایام زندگی در زمین انسان بودن را هرچند سخت و جانفرسامی نماید ، اما مشق کند

و برایم از سویش مشت مشت  عطر خوش انسان بیاور،

هرچند روزهایی که برای آمدن انتخاب نموده ای ، در زمین میهمانی است ، میهمانی خدا رمضان است آخر ، این روزها اینجا پروردگار عالمیان سفره ای گسترده که مادر علی رغم همه ی سالهای بندگی ، امسال به واسطه تو به گونه ای دیگر میهمان این خان و این سفره است

همه چیز برای آمدنت مهیا است ، اتاقی کوچک به اندازه وسع مادر و بسیار اندک تر از اندازه قلبت

و آنچه که به آن احتیاج داری، مابقی را گذاشته ام آن هنگامی که تنگ تنگ تنگ در آغوشت گرفته ایم ، مهیا سازیم .

تک دانه ام، روزهای آخر سخت تر هم می نماید ، از چه بابت نمی دانم ، به کم خوابیدن و نخوابیدن و درد داشتن و ورم کردن و ...به گمانم عادت کرده ام ، پس این سخت تر شدن ایام دلیلی دیگر دارد ، اگر دانستم برایت خواهم نوشت.

منتظر شنیدن صدا  ، دیدن نگاه و تنگ در آغوش کشیدنت هستم

بشمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــار و بیا ، محکم و استوار

پایان هفته 37

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله نانان
4 مرداد 91 9:43
خاله تپلی بیا دیگه. منم منتظرم خیلی آخه. می خوایم بریم دور از چشم مامان الی شیطونی کنیم.


خاله نانان مهربون ببخشیدا دیگه کار شما از شیطونی گذشته ، سنگین میشید ایشاالله نی نی ما تهنایی شیطونی می کنه و منتظر دوستش میمونه
در انتظار مهدی یار
4 مرداد 91 11:44
مامان الی مهربونم ...ازت خیلی ممنونم...
مثل همیشه نوشته هات را با اشک خواندم و برای سالم بودن آراد خان دعا کردم.
دعا کردم که اون هم روزی قدر مامان الی ناز را بدونه...
ممنون از دعاهات و شرمنده که باعث ناراحتییت شدم.خیلی برام دعا کنید...که خیلی محتاجم...


از صبح از ذهنم بیرون نمیرید دعایم درگیر نیست ولی به وساطت معجزه پاکی که حمل می کنم خیلی دعاتون کردم
من و آراد منتظر مهدی یار زیبا هستیم زود زود زود
در انتظار مهدی یار
4 مرداد 91 11:49
نوشته سرشار از عشقتون را که خوندم یاد این شعر افتادم... حظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام، مستم باز می لرزد دلم، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم امیدوارم این دیدار شیرین به خوبی و سلامتی انجام بگیره... به مامان و نی نی آراد
سمیه جون
9 مرداد 91 14:45
مامان الهام مبارکه تولد آقا پسره گلت...کی ایشالا با هم مینویسین اینجا؟؟؟؟


زود خاله جونششششششششششششش زود