امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

اِليــــــــــــما

یک روز امیر فندقی با خاله الهه ی مهربان

1391/11/5 17:54
نویسنده : اِليــــما
429 بازدید
اشتراک گذاری

همه ی سرم را ول کرده ام روی بالش،

 

آفتاب عصر پنج شنبه رو به غروب است..

 

امیرک هم همین جاست واکسن های شش ماهگیش را زده و تبْ بُر خورده و کنارم در عالم خواب سیر می کند

خودم از خودم تعجب کردم ، چقدر رفتارم متفاوت بود در ابن نوبت با دو نوبت دو ماهگی و چهار ماهگی،به قول عزیزی برای مردْ تربیت کردن انگار باید اندکی مردانه هم باشم،سخت تر

و بودم

مادری شش ماهه

شاید اندکی جبران شده باشد آن برنامه ی اجرا شده در ختنه امیرک

سرم را تکان می دهم بلکه این همه چیزهای جور واجور سرِجای خودشان قرار گیرند

تمام زندگیم با دور تند از مقابل چشمان بسته ام می دوند

یک ایستِ محکم !!!

روزهای سخت مریضی همسری بعد از این سال ها هنوز نفس گیر است و امان بُر! و آدم هایی که آن روزها خیلی پررنگ شدند خیلی موثر

و یکی که آن روزها یکی نبود،خیلی بود تکثیر شد زیاد شد و پا ب پایم،ساعت های کار اجباری در اداره پرستاری کرد و به جایم شیفت داد،شد مادرِ آن روزهای دلدل

شاید هم بیشتر و محرم همه ی دقایقش

از همان روزها دِینی از او بر شانه ام سنگینی می کرد بدهکارش شدم تا همیشه. و نا خود آگاهم ، الگویم شد در خیلی از کارها

تا همین روزها و قصه ی من و امیر رضایم

امیر جانم : باز هم همان یکی... بدون آنکه باید، بدون اینکه وظیفه ای بر گردن داشته باشد، بدون اینکه الزامی مجبورش کند داوطلبانه به میان میدان آمد و با همه ی گرفتاری ها و برنامه های جور واجور زندگیش خواست هم دم این لحظه های من و شما باشد

دیرزومان با او گذشت، با وسعت آغوش مهربانش ،با روی گشاده اش و نصیحت هایی که همیشه برای زندگیِ بهترِ من دارد

حضورش آرامم کرد و ردِ پای حکمت خدایم در جای جای اتفاقاتِ دیروز به وضوح روشن بود

امیرِ مادر تو اکنون در آغاز هفتمین ماه از زندگیت ایستاده ای با یک عمرِ پیش رو

یادت باشد تو هم جایی در این عمری که می آید،روزی ...روزگاری بشوی تبلورِ حکمت خدا

یادت باشد از همان دستی که این روزها با واسطه از دستان خدا می گیری، دستانت واسطه ی باشد برای یاری بندگانِ خدا

آنجایی که باید...

تکلیفِ من و امیرک لااقل تا عید نوروز معلوم شد... الهه ای فرشته ی آرامش این روزهایم شد

خیالم راحت از مهربان تر بودنش حتی نسبت به خودم

خیالم ناراحت از زحمتی که بر دوشش نهاده ام و جبرانش غیر ممکن می نماید

خدایا ممنونم ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

زهرا مامان امیرحسین
6 بهمن 91 0:53
شکر
شکر
شکر
خیلی نگرانتون بودم
الهی شکر

ممنونم دوست خویم
خیلییییییییییییییییییییییییی
دوست مجازی ات!
6 بهمن 91 1:04
خدا رو شکر!
واقعا میگم از ته دل خوشحال شدم.


ممنونم دوست مجازی من
متشکرم حاجییییییییییییییییی
الی مامان آراد
7 بهمن 91 1:24
ورود پسملی گل رو به هفت ماهگی تبریک میگم و خوشحالم که شما خوشحالید


سپاس سپاس سپاس
مامان نسترن
7 بهمن 91 14:28
عالی مامان مهربون. قلم زیبایی داری


متشکریم
مامان سارا
8 بهمن 91 13:58
خدایا شکرت


شکرت
نی نیت سلامت
گلبرگ
13 بهمن 91 18:04
هوراااااااااااااا
مامی خوشحالم زیاد زیاد


بس که خوبی بانو