امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

اِليــــــــــــما

جوراب های مرد خانه ی من...

1391/10/17 11:27
نویسنده : اِليــــما
540 بازدید
اشتراک گذاری

مرد خانه ی من این روزها همه کار می کند

با اسباب بازی خریداری شده توسط عموها و خاله ها  بازی می کند

با به پای آن یکی مرد خانه فوتبال استقلال می بیند و شب وقتی مادر را به خواب سپرد ، می نشیند دعوای سردار رویانیان و عادل فردوسی پور را در برنامه 90 دنبال می کند

خیلی روزها میهمان که دارد پا به پای بیداری میهمان ها بیدار می ماند و با روی خوش از آنها پذیرایی می کند البته اگر خیلی خسته نباشد

میهمانی می رود ، رستوران می رود ، شهر بازی هم رفته است

غذای مامان پز می خورد

تلفنی با مامان جون و خاله بلک و عمه سارا حرف می زند

در کمترین زمان ممکن بر روی شکم می غلتد و چون بازگشت ازآن را بلد نیست ، مردانه گریه می کند

با تکنولوژی  دوست می شود ،

سرما هم که خورده است ، دماغو می شود

…سرفه می کند آن هم مردانه

مرد خانه ی من این همه کار که انجام میدهد ، فرصت نمی کند جوراب هایش را بشورد و بگذارد که خشک شوند ...

جوراب های مرد خانه من

مرد خانه ی من مردانگی مشق می کند...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

گلبرگ
17 دی 91 11:39
یعنی مامی جان دیوونه م کردی با این عکس


ای جانم بانو
ارادت داریم ما
شیما مامان درینا
17 دی 91 12:01
متن که مثل همیشه دلنشین و جالب اما عکس جوراب های مرد خانه مردانه جالب بود

متشکریم آخه خیلییییییییییییییییییییییییییییییی
سمیه جون و خاله بهناز
17 دی 91 12:13
جورابهای بچه رو زودبه زود بشور که مجبور نباشی همه رو باهم بشوری...یعنی می دونی به خودت فشار می یاد و ما که می دونی چقدر به فکر شما همکار گرامی هستیم....سایز جواراباش چرا اینقدر با هم فرق می کنه مطمئنی مال خودتون و بابا عادل باهاشون قاطی نشده؟؟؟


اااااااااااااااااااا
خوب تازه خریده بودم
جالبه که اون خاله بهناز طفلکی و می چسبونی به این همه شیطنت خودت
خواستم برا بچم یادگاری بنویسم
اگه گذاشتین!!!!!!!!!!!!!!!1
همش شد غمنامه های مامانش ببینم کی جرات داره اعتراض کنه
خاله بهناز ننه شایان عزیز خیلی ارادت دارمااااااااااااااااااااااا
دارم میام دیش دیرین دین
بهناز و بچه ها
17 دی 91 12:18
الهام کجایی؟؟؟که یادت به خیر!!!!این سمیه از وقتی دکتر شده جوگیر شده...از صبح که می یاد ما رو مثل اسب می بنده به گاری تا ظهر ازمون کار می کشه...نه میذاره مرخصی بریم....نه میذاره غذا بخوریم...نه میذاره ساندویچ و پفک بخوریم...یه سره هم پیش هوشمنده زیراب می زنه...کارامونم انجام نمی ده...فکر کنیم خدا بیامرز مهاجر بهش تفویض اختیار کرده...ما همه منتظریم بیای و راحت شیم...فقط سمیه ناراحت می شه که دوست داره رئیس بمونه... اکبر و بچه ها


عاشقتم بهنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز
شرمنده کردید این ورها تشریف آوردین بانو
شایان خوبه؟؟؟؟
اون دکتر ناقلا که میگه بچه ها اشکشون دراومده من می خوام برگردم!!!!!!!!!!!!!!!!!
نه بابا همه چی حله مشکل جناب پرستو بودند که پرکشیدند دیگه کاری نمی مونه برا انجام
امیرک رو هم میارم همگی با هم شاد باشیم
سر به سر سمیه نزارین این روزها دنبال بهانه می گرده فرار مغزها بشه
دیوار ما هم که از همه کوتاهتر
دوستتون دارم دلم هم برا همتون تنگ شده
مریم مامان آریا
17 دی 91 13:30
وااااااااای چقدر قشنگ و روون و طنز می نویسی وقایع روزانه ات رو آفرین


متشکریم مامانییییییییییییییییییییییییییییییی
سمیه جون
17 دی 91 14:18
واقعاً چی فکر کردی؟؟؟؟یعنی تو نمی دونی این بچه ها از افعال معکوس استفاده کردن؟؟؟؟بهت نگفتن که تایپ همین متن رو هم به من بیچاره دیکته کردن اینجا زدم؟؟؟؟واقعا شما فکر کردی اینا تایپ می کنن؟؟؟؟البته من عین جمله های خودشون رو نوشتم که بهناز و مریم و ناهید و درنا دیکته کردن...به هر حال ببین کامنتم می خوان بذارن هم من باید بذارم ....کار اداری که دیگه جای خودش رو داره...همین...دارن شرط بندی می کنن که اگه شما بیاین حال کدوم یکی بیشتر گرفته می شه!!!!!حال گرفتنش که دیفالته

دخل ناهید و مریم که اومده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!این از اون بهشون هم بگو قصه ی احترامو کم کم جمعش کنن
سمیه جون
17 دی 91 14:22
جوراباشم مثل خودش خوشگل...یه عکس از دندوناش بذار دیگه....////خواستم بگم من فرار مغزها نمی شم بچه ها رو اینقدر نترسون....واقعا فکر کردی اینجوری تهدید می شن کمتر سربه سر من می ذارن؟؟؟؟ اگه می خوای سربه سر من نذارن بگو می مونم پیششون واسه همیشه....(این بچه ها اصلا اونایی که می شناسی نیستن ها گفته باشم....لحظه شماری میکنن واسه رفتن من!!!!و صد البته واسه اومدن شما بیاید خودتون متوجه می شین ///


خوووووووووووووووووو باور نمی کنم زوره مگه دکتر جان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟سرمای امیر دامن من و گرفت فکر کنم باز کار خودت بود تلفن روز جمعههههههههههههههه
نیم وجبی
17 دی 91 17:12
برای مرد خونتوون
مثل همیشه زیبا و دلنشین


مرسیییییییییییییییییییییییی
ویدا
17 دی 91 19:23
مردۀ این عکسم!


خدا نکنه خالشششششششششششششش
فاطمه مامان صبا
18 دی 91 1:45
عزیزم یه دفعه شیش تا حوراب کثیف کردی امیرک؟؟؟؟مامانش یادش بزرگ شد خودش بشوره نندازه گردن خانومش................یه عالمه ماچش کن

جورابها تازه بودن
بهره برداری عکسی شد...
مرسییییییییییییییییییییی دوستم
honar
18 دی 91 10:23
kheiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiili jaleb bood banoo,shad bashin


ممنونم
هم بابت تماس هم بابت نظر
شاد باشید و یربلند
سمیه جون
18 دی 91 12:33
سلام، چه طوری مامان الهام؟؟؟؟همه ی اونایی که نوشتیم شوخی بوده که بخندی و بخندی و بخندی و ما از همین دورها لبخند شما رو احساس کنیم... این یکی پست من به دور از تمامی شوخی هاست... و همان طور که مستحضرید وقتی جدی صحبت می کنیم دروغ واقعاً دروغ است و شوخی بردار نیست...ما همه دلمان می خواهد شما زودتر برگردید اگرچه دلمان می خواهد امیررضا کمترین ضربه را بخورد....جایتان اینجا واقعاً خالی است هم کاری و هم غیرکاری...ناهید و مریم و درننا هم اصلا آدرس وبلاگ شما رو ندارن...با اون ها هم مهربون باش مامان الهام ....واقعا احترامی که اونا واستون قائلن به نظرم معناداره و واقعی...و اما غرض از نوشتن این متن این بود که خواب دیدم شما رو و امیررضا...خیلی بد نبود ولی خوب صدقه هم دراومدم واسه خواب ...شما هم صدقه بده...


مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
چشم








مامانی محمد طاها
18 دی 91 16:17
وای که چقدر نازه کشته مردش شدم


ممنون
شانتی
18 دی 91 19:20
قربون اون پاهای کوچولوش!!! جوراباشم مثل خودش خوشگلن.
ولی چرا اینقدر اختلاف سایز دارن الی مامانش؟ مخصوصا اون بافتنیه منو کشته!


اره پاپوشش و کادو گرفته.جراب ها همشون تازه بودن شستم فرصت خوبی برا عکاسی شد وگرنه پسرم جورای پیفووووووووووو نداره خاله
فهیمه مامی مهتا
19 دی 91 12:35
ای جونم چه بانمک . آفرین به مرد خونه ....


چون جوراباشو نشسته؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان سارا
19 دی 91 13:05
سلام دوستم ، یه آقا ببر تو مسابقه نی نی و پالتو شرکت کرده دوست داشتی برو به وبلاگ: http://ninimod.niniweblog.com و بهش رای بدید
مامان سارا
19 دی 91 13:52
امیر فندوقی ، من موندم فندوقم مگه جوراب پاش می کنه
ااااااااااااااای قربونت برم که پا به پای مهمونا بیدار می مونی ، عسلم عذرخواهی کن برو بخواب عشقم واجب نیست بیدار بمونی


ممنون مامان سارا، اگه بره بخوابه که همش حواسش می مونه این ور آقاهه
مامان مریم
19 دی 91 18:08
قربون فوتبال دیدنش برم من...جغله ی شیطون...امیوارم هر چه زودتر مرد خونه خوب بشه..


قربون شما متشکریم
الی مامان آراد
21 دی 91 2:25
وای نگاش کن این همه جوراب کثیف کردی مگه کجا میری
مامانش چه متنهای خوشگلی می نویسی


ممنونیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییم
زری مامان مهدیار
21 دی 91 22:43
فدات بشممممممممم با این فوتبال دیدنت و گریه های مردانه و سرماخوردنت وووووووووو این جورابهات که دل می بره


خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ممنوننننننننننننننن