امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه سن داره

اِليــــــــــــما

اولین فرشته که موتور هم زیر پایش هست

1391/10/16 10:58
نویسنده : اِليــــما
525 بازدید
اشتراک گذاری

شبها پسرک که به خواب می رود تازه ماجراهای من و قصه های هزار قهرمانم رخ می نماید، دیشب میهمانان شبانگاهی هم که راهی شدند و خانه بازگشت به فرم قبل از آمدنشان تقریبا پاسی از شب بود ، امیرک آقاوار شیر خوردند و چشمانشان را در تارکی بر روی نگاهم بستند، تازه پررنگ تر شد، وز وز گوش و ذوق ذوق چشم و بنگ بنگ سر و خس خس سینه...مادری که از پسرش سرما را گرفت...

با آن همه قهرمان ریز و درشت توی سرم و این همه صداها که از همه جای بدنم که بلند شده بود، اندک خواب باقیمانده هم فرار را به قرار ترجیح داد و رفت، شاید به سراغ همسری...خرو پوفش خیلی زودتر از همیشه بلند شد

دوباره به صف شدند چالش های بزرگ و کوچک ...لیست کارهایی مانده و چه کنم و چگونه کنم و با چه اولویت و کیفیتی به انجام برسانم­های من ...بنگ بنگ سر که اوج گرفت ؛ کلافگی هم بیشتر شد...

فکر کردم آخر این چه کاری است ؟؟؟؟من در کار بندگی خودم مانده ام چه اصراری است در کار خدایی او مداخله کردن؟؟؟؟اصلا یکسری کارها مال خودش است،مسئولیت دارد در قبالش و همین فرق بزرگ بندگی من و خدایی او !!!

پهلو به پهلو شدم ، انگار شانه هایم را هم اندکی بالاتر بردم و یک لحظه تمام بار و خستگی شانه هایم را رها کردم به آنکه همیشه پشتم بوده و هزاران بار هم ثابت کرده و باز من اصرار دارم خودم را قهرمان قصه هایم معرفی کنم...یادم هم هست که گفتم بفرمایید ، لطفا به کار خداییتان با کیفیت و سرعت همیشگی، برسید. ..این سنگ ریزه ها ، مشکلات این روزهای من است که برایم سخت است سروسامان دادنشان... ، من پسرک را دارم و زندگی قشنگی که تو برایم رقم زده ای ...با اجازه می روم تا به بندگیم برسم هر چند یکی در میان و نصفه و نیمه و درب و داغان

همه ی این ها را هم می خواهم ، جسارتا با عجله هم می خواهم ، انجام که شد ..قربان لطف دایمتان، بدهید اولین فرشته که مسافر زمین است و موتور هم زیر پایش هست...بلکه سریع تر هم برسد...

تمام که شد، فکرم چقدر جا داشت برای مهربانی برای صبوری برای برنامه ریزی بندگی کردن برای مدارا کردن با آدم ها

علایم سرما خوردگی هم کمرنگ تر شده بود

خوابم هم گرفت ....

کسی چه می داند شاید ... اولین فرشته موتور سوار مسافر زمین که قرار است کارهای واگذارشده ام را پس از انجام به دستم برساند ، آرمانی است که قرار است همین پنج شنبه از بطن مادرش به آغوشش برسد ...

خدا جونم منتظرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان مریم
16 دی 91 14:07
چقدر ما مادرها گناهیم بخدا...خدا کنه بهشتی در کار باشه وگرنه حسابی دلم میسوزه.. بابا ها که قربونشون برم در هر حالی خرخرشون به راهه ..همدردیم منم سرما خوردم.


بابا ها هم گناه دارن مامانیییییییی
کاش سرا نخورده بودیم
زری مامان مهدیار
16 دی 91 21:37
الی جان ایشالا که امروز فرشته ی موتور سوار رسیده باشه
همه ی فرشته های عالم هم جمع بشن و بیان خدمت بنده ی به این نازنینی خدا رو بکنن بازم کمه
در مقابل حس های مادرانه ت کم میارم و با خودم می گم اگه همچین مامانای با احساس و خاصی مثل تو هستن من چجوری اسمم رو بذارم مامان

هر کدوم پستهات رو که می خونم بیشتر به این موضوع پی می برم که بی نظیریییییییییییییییییی


مامانیییییییییییییییییییییی
الان اینارو با من بودی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
نه عزیز دلم اشتباه می کنی
ولی به قول داریوش همیشه اشتباه کن
ممنونم از انرژیت
دوست مجازی ات!
16 دی 91 21:57
lمنم یه دونه از این فرشته ها میخوام...
چه جالب من هم پریشب سرم بهم وصل بود و توی درمانگاه مدام به فکر کودکم بودم که بدون من چطور میخواد بخوابه این 2ساعت آخر شب پریشب به اندازه یکروز بدون دردانه ام گذشت بر که گشتم همه میگفتن خدا هیچ بچه ای و بی مادر نکنه!!
خدایی چه عالمی دارن این مامانها!دیوونن ها!!!


دوست مجازی نگران نباش
اول اینکه تنت سلامت
دوم اینکه یه سریع السیرش داره میاد فقط کارهاتو زود حواله کن مادر
خدا هیچ بچه ای و بی مامان نکنه
ویدا
17 دی 91 0:02
واقعا" از توی انگشتات چه انرژیی می فرستی به نوشته هات که هر چی می خونمشون بازم برام تازگی دارن و دلنشین هستن و دوست دارم بازم از اول بخونمشون حتی اگه در مورد فرنیِ فندقی باشه!!!


قربون شما خیلیییییییییییییییییییییی ممنون
گلبرگ
17 دی 91 0:32
حتما میرسه منتظر باش

من امتحان کردم

منتظرم دوست خوبم
سمیه جون
17 دی 91 10:06
دیروز رفته بودیم امامزاده صالح...دم می خواست شما هم بودی....برای همه ی آنها که می شناختمشان دعا کردم و اندیشیدم به داده ها و نداده های خدا و به آدم ها...خدا رو شکر که شما قدر نعمتهایتان را می دانید...چقدر سخت است صبور بودن...سخت است خیلی سخت...همین است که در کنار حق و ایمان و عمل صالح آورده شده است...خدایا ما را صبور گردان...و همیشه یادمان بیاور که ما عبدیم و نه خدا...


بانو همین یکی آخری را خوب درک کنیم مابقی پیشکش من یکی....

قبول باشه التماس دعا

سمیه جون
17 دی 91 10:14
فکر می کنی تا رسیدن زمان آرزوهایمان صبور می مانیم؟؟؟؟آنگونه که او می خواهد می مانیم؟؟؟؟گاهی از افکارم هم می ترسم...


من هممممممممممممممممممممممممممم