امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

اِليــــــــــــما

امیر رضا بر روی سینه می روند...

1391/10/6 9:35
نویسنده : اِليــــما
403 بازدید
اشتراک گذاری

1-      شرکت در اردوهای تدارکاتی که امیرک برای خودشان برگزارکردند بالاخره در آخرین روز از 5 ماهگی پاسخ داد، راستش تمریناتشان خیلی هم جدی نبود ، گاهی که خیلی پر حصله بودند، در حقیقت ممارستی نمی کردند این آقا ، اما نهایتا دیروز با تسلط و سرعت به روی سینه چرخیدند ، نه تعجب کردند نه گریه ، خیلی سریع دستانشان را از زیر سینه بیرن آوردند و اندکی هم خزیدند و انگار که همه ی  مراحل کاری را کشف کرده باشند شروع به تکرارش کردند، آخرین بار امروز صبح وقتی مطابق روال بعد از تعویض پوشکشان رفتیم تا برگردیم ، بر روی سینه روی سرامیک بودند ، الی مامان لطفا بیشتر مواظب باشید....آقاهه مبارکتون باش این موفقیت

2-      حال چشمان بابایی خوب نیست این روزها ، اولین بار است که غصه هایش اینقدر در چشمانش موج می زند ، پیشتر ها می توانست مخفی کندآنها ، پشت مردانگیش, پشت صبوریش, پشت ایمانش به خدا ، مردانگیش که بیشتر شده ، ایمانش به خدا هم که رو به رشد است ، ببین چه کرده اند که صبر مرد صبور قصه هایم را  کم کرده اند ... ناخواسته مهربان ترم با او و صبور تر با همه ی این دغدغه ها و کارها ، خدایا مددی مثل همیشه

3-      بوی اداره روز به روز شدیدتر می شود ، و دل و دستم ناشکیب تر ، چه بد !!!!!!! من عاشق کار و فعالیت نه به خاطر امیرک به خاطر جو سنگین حاکم و نوع کار این همه فراری شده ام از آن همه دوست داشتنی هایم ...

4-      بعضی ها خیلی که باشند ، تو هم خیلی به نوع بودنشان کمک کنی نهایتا می شوند 5 تا 6 تا ، خیلی کمند ، زیاد هم نمی شوند ، تازه بعضی وقت ها کم تر هم می شوند، اما بعضی ها همین طور زیادند زیادتر هم می شوند خیلی هم کم بشوند می شوند 100 تا 101، هر چقدر هم تو بخواهی و بکوشی کمترشان کنی بیشتر می شوند ، دوباره خاله الهه ی بابا دیشب تماس گرفتند، بعد از ان همه دینی که از پرستاری بابا در آن روزهای سخت بر دوشم نهاده برای بار خیلی ام !!!اصرار که امیرک لااقل تا قبل از عید پیش من بماند که خیلی جابجا نشود که سرما نخورد که زمستان نبیند ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سمیه جون
6 دی 91 10:00
سلام به امیرک زرنگ که بالاخره چرخیدن را تجربه کرد...مبارکه آقا...
سلام به بابا عادل که همچون گذشته صبور است و صبور است و صبور...با دعاهای مامان الی شکی نیست که زودزود این بار سنگین، سبک تر خواهد شد...کمی تحمل و بردباری...
سلام به الی مامان رئیس و عاشق کار و فعالیت...بعضی وقتها لازم است که بپذیریم آنچه را که نمی توانیم از آن اجتناب کنیم
و سلام به مامان الهه بابا عادل که همیشه صد صد است...خدا حفظش کند بلکه مشوقی باشد برای مامان الی که برای امیررضا خواهری و برادری هم پیش بینی کند(این آخری رو شوخی کردم ...نزن...)


می زنم به زودی حضوری منتظر باش


راستی خاله الهه بابا مثل خاله سمیه امیر فندق!!!!!!!!!!!وقتی که بابا میشه یعنی شما باید زحمت نگهداری بچه ی امیرو وقتی خانمش میره سر کار بکشی
رابطه اینطوریه خاله جان
شونه خالی نکن
گلبرگ
6 دی 91 15:58
تبریک امیری واسه خزیدن
تبریک الی مامان
دیگه کارت در اومده حسابی
کم کم پسرک چهار دست و پا هم میره و باید همش دنبالش بدویی
باید حسابی خونه رو واسش امن کنی و مواظبش باشی
این روزا شیرین و البته خیلی سخته
مواظب پسرک باش



ممنون چشم
الی مامان آراد
10 دی 91 2:10
تبریک میگم به امیر جون بالاخره کم کم میتونه شیطونی کنه


آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
قصه از اینجا فکر کنم شروع بشه مامان آراد