الی مامان از یلدا می خواند
امیرک مادر برایت از یلدا خواهم گفت از طولانی ترین شب سال ، شبی بلند در ادبیات کهن ایران زمین ، شبی که دور هم جمع می شویم و قسمت می کنیم باهم لبخندمان؛ شادیمان، و هر چه که از خوردنی در طبق داریم ...
جمع می شویم و از هم برای هم تا پاسی از شب حکایت می خوانیم ، به حافظ تفالی می زنیم و از او یادی می کنیم
یلدا یعنی تاریکی و ظلمت طولانی شده ، و ما در کنار هم ، با امید به یاری هم این همه تاریکی را با مهربانی و اتکا به شانه های هم به سپیده سحر آمیز سحر می رسانیم
یادا برای ایرانیان رمز اتحاد و بیداری و همدلی است
که با داشتن هر سه ی این ها قادریم بر هر تاریکی طولانی پیروز باشیم
امیر مادر ، در بلندترین شب سال ، که خورشید دیرتر روزمان را می فروزد، تاریکی بیشتر از هر شب دیگری رخ می کشد ، در کــــــــــــــــــــــــــــــــنار مهربانی هم اردو می زنیم ، با همه ی سخاوتمان تمام خوراکی های خوشمزه ی خود را بی تکلف و اندازه میهمان سفره ی مشترک یلداییمان می کنیم ، پشت به پشت هم بیدار می مانیم و رویش دوباره آفتاب عالم تاب را جشن می گیریم
با انار پاییزی و هندوانه ی تابستانی بدرود می گوییم و کاممان را با مویز و توت و انجیر خشک شیرین می کنیم ، قوت می گیریم و گرم می شویم برای گذراندن زمستان سرد
جوجه هایمان را می شماریم و من شما را شمردم یک بار و صدبار وهزار بار و بیشتر از همیشه فهمیدم یک دانه ی مادری عزیزکم
آری فرزندم چنین اصالت باشکوهی داریم ریشه در تاریخ و طولانی.............
اولین یلدای با ما بودنت مبارک ...