امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

اِليــــــــــــما

مادر که می شوی...

1391/9/8 10:53
نویسنده : اِليــــما
502 بازدید
اشتراک گذاری

مادر که میشوی انگار که اندکی فقط اندکی حسود هم می شوی ، آن هم فقط نسبت به معجزه ات...

این روزها کافی است که حتی بعد از چند روز متوالی با تو بودن...کسی (البته هر کسی هم نه همین نزدیکترین های بابا و مامان و خواهر و برادرها و دوستان و...)میل به بر کشیدنت را داشته باشته باشد!!!

انگار سالهای دور بودن از تو بوده برایم ... رم می کنم شاکی می شوم بال و پر میزنم و تنها برای اینکه ندید بدید ترین مادر دنیا نشوم  همه را در خودم فرو می دهم و دم نمی زنم

امیرم چقدر خود خواه و زور گو می شوم در این لحظه ها، مادرانگی است دیگر آری بگذار به آن حساب

مادر که می شوی انگار همه آدم ها، همه ی وجوهت را فراموش می کنند از یادشان می روی روزی  روزگاری تو دختری خوب، عروسی مهربان، خواهری دوست داشتنی، دوستی همیشه در صحنه ، کدبانویی نصفه و نیمه و همسری همراه بوده ای...این روزها فقط مادر امیر  رضای چهار ماهه ای هستی که به تنهایی همه ی وجودت را پر کرده  و جالب قضیه اینجاست که خودت هم خوشنودی به فقط مادر امیر بودن

مادر که می شوی ، تازه در یادت پررنگ می شود حضور مادرت و اگر کمی منصف باشی حضور مادر همسری، به مادر بودنشان احترام می گذاری ، ستودنی می شوند حتی اگر مادری را کاملا مجری نبوده باشند

مادر که می شوی، شکم های گرد و قلمبه  مادران فردا که با سنگینی و ورم پا خود را و معجزه ی خود را به این سو و آن سو می کشانند ، برایت علامت تامل می شود ، علامت درنگ و محترم می شوند در نگاهت وقتی آیینه ای به گذشته اند به آن روزهای نه چندان دور

مادر که می شوی انگار منصف هم می شوی، به همسری که این روزها با یک گریم چندین نقش ماندگار ایفا می کند ، آستانه ی مهربانیش با بالارفتن درصد درهم برهم شدن های الکی تو ، بالا می رود ، لابد با خودش می گوید ، مادر است دیگر این روزها کچل هم شده به مراقبت بیشتری  نیاز دارد

مادر که می شوی ، شروع می کنی به سنجش و متراژ حضور و درصد مهربانی اطرافیان، یک سری که خود به خود با اراده و پای خود تمام می شوند برای همیشه ، عده ای انگار سالها منتظر فرصت بوده اند برای پررنگ تر شدن، برای آمدن به دایره ای نزدیک تر به تو و ...امیر شده بهانه ی این روزهای آنها

مادر که می شوی ، اله می شوی، همیشه نگران برای همه ی مادرها ، برای آنهایی که حامل معجزه اند، برای آنهایی که معجزه ی خود را در آغوش دارند و برای آنهایی که آرزوی به بر کشیدن معجزه سال هاست در درونشان موج میزند، همین می شود که دستانت همیشه نصفه و نیمه و تما قد (بسته به حالت و وقعیت آن لحظه ات ) رو به آسمان بیکرانه ی خداست .

مادر که می شوی مهربان تر ، صبورتر، مومن تر به حضور خدا، و شاکر تر می شوی

مادر که می شوی خوب می شوی خیلی خوب

مادر امیر فندق که می شوی عالی می شوی خیلی عالی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

الی
8 آذر 91 12:20
سلام الی مامان

خیلی قشنگ مینویسی
خیلیییییییییییییییییییییییییییی

لینکت میکنم

خوش به حالت که مادری


دستانم برای اجابت دعاهایت ، دو دست کوچک امیر را روانه می کند ، من تنها به آمینی بسنده می کنم
الی
8 آذر 91 12:22
ببخشید الی جون

با ذکر منبع بعضی نوشته هات رو میذارم تو وبلاگم

اشکالی نداره که؟؟


نه عزیزم موجب افتخار
الی
8 آذر 91 12:43
راست کلیک رو برداشتی

نیمدونم چجوری کپی کنم


کدوم متن و می خوای عزیزم برات بفرستم ؟؟؟
الی
8 آذر 91 12:45
تو دلم جا باز کردی نوشته هات حس مادر شدن رو دوباره تو وجودم زنده کرد خیلی وقت بود حسش نمیکردم
الی
8 آذر 91 12:48
***دستانم برای اجابت دعاهایت ، دو دست کوچک امیر را روانه می کند ، من تنها به آمینی بسنده می کنم*** گریه ام گرفت
الی
8 آذر 91 12:48
راه دوریه بین من و تو اما دلم به دلت پیوند خورد
شیما مامان درینا
8 آذر 91 14:17
خیلی زیبا ، پر مغذ و تمام وکمال می نویسی تو این وبلاگا که می چرخی به ندرت همچین نوشته هایی پیدا می کنی بیشتر همه درگیر ظاهرن ، یا حداقل اینطوری نشون می دن همیشه نوشته هاتو می خونم و لذت می برم از تک تک کلماتت می شه یه دنیا حرف بیرون کشید . اینروزهای چهارماهگی و پنج ماهگی و ... می گذره . عادت می کنی به همه چیز و یه مادر تمام عیار می شی و بقیه نقشارو هم خوب انجام می دی خیالت راحت . معلومه که درگیر قند عسلی حسابی تغییرات بعد از زایمان خیلی عحیبه موفق باشی در هر راه و هدفی که داری و همیشه سلامت در کنار خونوادت .


ممنون ممنون که سر زدید که برام نوشتید که این روزهام و حس و حالم و درک می کنید که یادآوری کردید این روزها می گذرد و باید قدردان باشم
مامان طاها
8 آذر 91 15:49
مادر که باشی صبوری می شود یار لحظات خستگیت...
خیلی قشنگ بود متن زیبایی بود لذت بردم


ممنونم مامان طاها نوش جون
مامان بهار
8 آذر 91 17:34
خیلی قشنگ می نویسی...
نوشته هات سرشار از محبت و عشق مادرانه است...خدا برات این هدیه ی آسمانی را حفظ کنه...
دوست داشتی به من هم سر بزن


ممنون حتما