امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

اِليــــــــــــما

دومین سفر امیر فندق شاید بلک عروس شود

1391/8/3 10:12
نویسنده : اِليــــما
366 بازدید
اشتراک گذاری

نه اینکه روزهای بی امیر فندق، مسافری سبک بال بودم نه ، همان روزها هم که به لطف خوش سفری و صبوری همسری کم مسافرت نمی رفتیم ، جمع کردن توشه سفر وقت گیر بود ...اما این روزهای با امیر فندق هم وقت گیر است وهم سخت به ویژه اگر مقصد همدان سردسیر باشد و تو به علت مشغله هایی که خودت و دیگران برایت ساخته اند بهانه نخریدن لباس گرم برای امیر را مهیا کرده باشــــــــــــــــــــــــی

 

بلک راضی به رفتن به همدان شد، عروس می شود شاید هم نه!!!!!!!!!راستش شاید حتی یک دهه هم با هم اختلاف سن نداشته باشیم اما متفاوتیم خیلی، همیشه حق را به او نمی دهم نه اینکه حق با او نباشد نــــــــــــــه!!!!!!!!این از همان تفاوت نشات می گیرد، روزهای سختی را گذراند خیلی سخت و من هم !!!!!!اذیت شدم پا به پای او حتی اگر نفهمد ، نداند و یا باور نکند

همراهش، آنکه قرار است همسفرش شود اگر خدا بخواهد، موجود خوبی است ، بی آلایش و صبور، نمی فهمم چرا صبوری آدم ها تا این حد برایم گزینه مهم و وجه تمایز ارزنده ای است، شاید به اندازه کافی صبور نیستم

خلاصه اینکه امروز با خاله بلک و امیر فندق دوباره راهی زادگاه مادر امیر می شویم، می شود دومین سفر امیر، هنوز اسباب سفرش را جمع نکرده ام ، هر چند توانستم با خود درمانی های گیاهی  سرماخوردگی را کنترل کنم اما کوفتگی تنم را که نه، کوفته است باز هم خیلی

اتفاقات دیروز:

امیر تا صبح نخوابید، باباش از 6 تا 8 امیر را نگه داشت تا من بخوابم   نتیجه : باباش ساعت 9:30 منزل را به مقصد محل کار ترک کرد

احساس و علایم سرماخوردگی کلافه ام کرد، سوپ مرغ، بخور، عسل لیمو،دم کرده آویشن،قرقره عسل و نمک و آبلیمو، نوشیدنی

حالم بهتر نشد، تماس با باباش لطفا زود بیاید منزل   نتیجه باباش ساعت 1:30 اداره را به مقصد منزل ترک کردند

خانه را مرتب کردبم ، دو همکار خانم باباش که بسیار نازنین بودند تشریف آوردند

تشریف بردند، خانه را مرتب کردیم ، برای آرین خاله هدیه خریدیم  با امیر به دیدن خاله نانان رفتیم

عمه سارا هفته پیش امیر را زیارت نکرده بودند این هفته هم که امیر مسافر است و شاید حتی هفته بعد، نتیجه رفتیم دنبال عمه سارایی که از اصفهان بازمی گشت

منزل پدر جون و مادر جون که خاله مریم و عمو علیرضا هم بودند تا پاسی از شب

منزل و وووووو وووووووووووووووووووووووووووووووووو  خسته بودیم خیلی خیلی

امیرکم، دلبند جاوید مادر ، دوستت دارم ستاره همه شب های من

 

پی نوشت و نتیجه کلی: به مدد صندوق تامین اجتماعی که 6 ماه حقوق نداریم تا همه را یک جا بگیریم اگر تا آن موقع هنوز از گشنگی نمرده باشیم، باش هم به مدد من و امیر فندق دیر می رود و زود می آید ، دو قم تا اخراج

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)