توشه هایی برای همیشه
امیر فندقم
از پیشانی زیبایت بوسه بر میچینم ، سبد سبد ، ذخیره میکنم برای روزهای مبادایم؛ که الهی روزهایی از آن جنس اندک باشد،درست همان وقتی که همه ی همه ی قصور خودم و دنیا را غیر منصفانه بر سجاده عبادت ، به خدای مهربانی ها نسبت می دهم ، یادم باشد که به واسطه رئوف بودنش مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن مملو از بد بندگی و رو سیاهی ؛ چه لحظه های ناب ، زیبا و بی بازگشتی را تجربه کرده ام،در خاطرم این همه لطف پروردگارم ماندگار بماند ، تا لااقل شکر یک از هزارش را منصفانه ابراز نمایم
امیرم ، بوسه از پیشانیت، نفس کشیدن عطر تنت، لذت به آغوش کشیدنت، لمس تن ظریفت، چشم دوختن به نگاه اسمانیت، غرق شدن در حرکات دست و پای نازنینت همه و همه توشهه ای خواهد شد برای همیشه ام و مسببی جاوید برای شکرانه ای مستمر
مهربان اله دقایقم ، کج خلقی های مادرانه این روزهایم را ندید بگیر، مثل همه ی بدی های این سالهای بد بندگیم ، که دیدی و به رویم نیاوردی ؛ بگذار به حساب فرزند خلف بودن همان آدم و حوایی که همه ی نعمت های داده ات را فروختند به همان یکدانه نعمت حذر داشته ات؛ و فروخته شدند به این زمین تنگ و سرد و آهنی با حضور شیطانی که قسم خورده روح و روانشان است، ببخش مرا و کمک کن برای بندگیت بنده بمانم و خوب بندگی کنم ، مطیع اوامرت شوم و خودم به تعبیر دلی که شیطان فریبش می دهد، بکنی را نکن و نکنی را بکن نسازم
چشمم به مهربانی توست که الهی همیشگی بماند