به بهانه واکسن دوماهگی امیر فندق
هر چه سعی کردم درباره فردا کمتر فکر کنم
هر چه کوشیدم خودم را به آن راه بزنم
هر چه تلاش کردم به روی خودم و شما نیاورم
نشد که نشد که نشد
بیشتر از هر روز و بی هراس بغلی شدن به آغوشت کشیدم
به بهانه بغل بیش از 7 بار در مدتی کوتاه پوشکت را عوض کردم
دقایق طولانی باد گلو گرفتم و شما
بیشتر از هر روز دیگر خوابیدی خندیدی و دلبری کردی
می دانم می گذرد و خوب می گذرد مثل روز ختنه کردنت
اما مادرم دیگر نه دلم دست خودم هست نه شوره های ریز و درشتش نه نگرانی های بی علت و با علتش
از فردا دیرتر برایت خواهم نوشت ، آرام خوابیده ای کاش بیدار شوی تا بهانه ای برای آغوشت داشته باشم
چقدر آغوشم بدون تو و حجم سترگت خالی است ، چقدر بی تو کمم مادر چقــــــــــــــــــدر
چند روز است بابا دیر می آید منم و امیر و روزهای با هم بودنمان
به هم خو گرفته ایم هم را خوب می شناسیم و حرف هم را بدون آنکه زبان مشترکی داشته باشیم می فهیم
جگر گوشه ام شده است همه ی وجودم با هم شادیم خیلی شاد