به نامِ زندگی
پسركم
صدايِ مادر را از اين روزهايِ شلوغي مي شنوي كه زندگي عزمش را جزم كرده تا تو و روزهایت را با شتاب و در كمترين زمانِ ممكن به جايي برساند كه آغوشم اندازهات نباشد، از روزهايي كه حتي اگر حواسم را جمعِ جمعِ جمع كنم باز خيلي چيزهايِ خوب و با ارزش را به راحتي از دست دادهام و طعمِ نابشان را به درستی نچشيدهام ، روزهايي كه این همه تعجیلشان، انگشت به دهانم كرده و گذرِ روزها و هفته ها را از دستانم به در برده است
يادت بماند برايِ تويِ رهگذر، زمين گذرگهي پر از جاذبه هايِ خوب و بد است،
و زندگي همين گذر از روزهايي است كه ميگذرند
مواظب گذر ِ بي صدايِ زندگي باش نازنينم، که زندگی چیزی به جز همین لحظه هایِ زودگذر نیست
معجزه یِ آمدنِ بچه ها به دنیا و حجله هایی که از رفتنِ زود هنگامِ آدم ها خبر می آورند و گرما و سرمایِ هوا و کوچ اقاقی ها و پله پله به انتها رسیدن و خنده و گریه هایِ کم فاصله و مویِ سفید و دهان هایِ بی دندان و دلگیری هایِ هزار دلیل و غمِ نان و بیمِ روزهایِ نیامده و هراسِ از دست دادن ها و وعده هایِ راست و دسـت هایِ مهرورز و دل هایِ هم سو و نجابت هایِ تحسین برانگیز و غرورهایِ ارزشمند و گذشت هایِ سخت و خلاصه آموختن ِ همه یِ این ها خودِ خودِ زندگی است...
مبادا مبادا !!!!! منتظرِ به دست آوردن چیزی و مهیا شدنِ ابزاری و یا رسیدن به هدفِ دوری برایِ شروعِ زندگی شوی، زندگی همه یِ همین هاست و خیلی زودتر از آنکه فکرش را بکنی، خیلی دیر می شود
در گذر از زندگی حواست به همه یِ مسیرت باشد، زندگی را دریاب جــــــانِ عزیزِ مـــادر
پ ن : خیلی بیشتر از پسرک خودِ این روزهایم محتاجِ شنیدنِ همه یِ این ها از زبانِ یکی دیگر بود، یکی که با بقیه متفاوت باشد و مواظب خودش و زندگیش بوده باشد، آن یک نفر نبودم و نیستم امّا نوشتم برایِ روزی مثلِ امروز که دوست دارم یکی همین ها را محضِ یادآوری دوباره برایم از نو بگوید...
پ ن 2: آرامش سهمِ دلی است که تمامِ و کمال در تصرف خداست، ماهِ مهمانی خداست تمرین می کنم تمامِ دلم را با همه یِ شوره هایِ روز و درشتش به خودش بسپارم، برایِ رسیدنِ به آرامش...کیمیایِ نایابِ هزاره یِ سوّم