عصرِ پاييزي سه نفره. . .
زنگِ اداره راسش بخورد .... رفتنت كه با ردّ ِ انگشتت ثبت شود ... همان نزديكي اداره،تعداد منتظرانت ، از يكي به دو تا رسيده باشد ...يكي كه از ده سالِ پيش پايِ ثابتِ انتظارت بوده و يكي كه تازگي ها دوتايتان را سه تا كرده و همزمان با آن، زندگي را ترجمه!!!
عصرِ كبودِ پاييز باشد و برگِ درختان بالاخره راضي شده باشند به زمين رسيدن و تمامِ خستگي بهار و تابستانشان را رها كرده باشند رويِ شانه هايِ خاكِ سردِ زمين . . . كلاغ ها آمدنِ مسافرها را خبر بدهند و بچه ها كوله به دوش از مدرسه بدوند به سمتِ خانه ... يخچالت به همّتِ تلاشِ آخر هفته پُر باشد از غذا و باز هوسِ ماكاروني كترينگِ سر كوچه را كرده باشي ...
و پاركي باشد از سالِ ۱۳۴۶!!! نه خيلي بزرگ ، نه خيلي كوچك ...انگار كن حُكمِ حياطِ خانه را داشته باشد ... بعداز چهار طبقه ...و يك كمي كوچه!!! و پارك... كه اتفاقاً خلوت هم باشد
همان جا كنارِ برگ ريزِ پاييز . . . رويِ نيمكتي با طرحِ چوب ... بنشينيد و سه تايي ماكاروني بخوريد و به گربه ها و گنجشك ها سلام كنيد ...
همه چيز جور مي شود براي يك عصرِ پاييزي سه نفره. . .
فكر هايم را كردم ... راستش خيلي هم مهم نيست كه حياطِ مشاعِ خانه ي ما خيلي كوچك است ... اين پارك خيلي خوب است ..يادم باشد تا هنوز ميهمانِ اين خانه ايم بيشتر از وجودش بهره ببريم
پ ن ۱: آقايِ شهردار متشكريم، هم از شما هم از همكارانتان كه در همين هزارو خورده اي متر پارك، هم فضاي سبز ساختيد...هم وسايل بازي بچه ها ، هم وسايل ورزش بزرگ ترها، هم پناهي براي عشقولانه هايِ دو نفري، هم آب آشاميدني هم حتّي دستشويي . . .
پ ن ۲: پسرك به كوچه كه مي رسد، فراري از ماشين ، پارك را نشانه مي رود ... اين پارك كلي جا دارد برايِ همان دويدن هايي كه در آپارتمان غير مجاز است.