امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

اِليــــــــــــما

از آدابٍ نامكتوبِ دنيايِ بلاگرها...

1392/9/4 8:56
نویسنده : اِليــــما
364 بازدید
اشتراک گذاری

اوّل نوشت : اين تنها يك نظر شخصي است، نظر شخصي اليما نه حتّي خودم...

 اصلاً همه ي مزه اش به اين است كه به ازايِ هر اسمي كه به سربرگِ وبلاگِ دوستانت اضافه مي كني، يك برگِ جديد در ذهنت بسازي...

اگر پرو فايلش پُر و پيمان نبود و عكسي ضميمه اش نداشت؛

 چندتا از پُست هايش را كه به مرور خواندي؛

بروي سراغِ همان برگه و برايِ صاحبش چِشم چِشم دو ابرو بكشي

رنگِ پوستش را پيش بيني كرده و اندازه ي چشم ها و نوعِ نگاهش را نقاشي كني

از لطيف بودن نوشته هايش به فاصله ي بينِ چشم و ابرويش بِرسي و حتّي جَعد موهايش

رشته ي تحصيلش را حدس بزني و مقطعي را كه گذرانده  يا مي گذراند ...

خيلي كه به تو و روزگارت نزديك شد و روزهايِ زيادي او را از اين سويِ پنجره ي مجازي خواندي ؛

به گمانت چيزهايي بيشتري از او مي داني ... و البته حدس مي زني

همه را جمع كرده و پايينِ عكسش ريز ريز كد گذاري كني

اينكه كجايي است... حريمِ خصوصيش از كجا آغاز مي شود

چه چيزهايي لبانش را به لبخند مي كشاند و

كدام دردهايِ جامعه ، غُصّه دارش مي كند؛

حتي نوعِ نوشتنش  به مرور،حكمِ دست خطش را بازي مي كند، يك سبكِ متفاوت ... هر جايِ ديگر بدون دانستن نامش هم كه او را بخواني .. قلمش تو را به نامِ  صاحبش مي رساند ؛

زمان كه مي گذرد ... تعدادِ نوشته هايش كه زياد تر مي شود؛

به پست هايِ بي فيلترش كه مي رسي ....

گاهي مجبوري رجوع كني به همان تصويرِ شبيه سازي شده ات

يكي دو درجه رنگِ پوست و مويش را روشن تر كني و يا گاهي تيره تر

چشم هايش را پاك كني...  كمي دُرشت تر ..گيراتر و  از نو بكشي

 و يا اصلاً به جايِ همه ي صورتش يك لب بگذاري

لبي كه كلي حرف برايِ گفتن دارد ...

اين حس ها همه مالِ دنيايِ مجازي است

از نوشتن تا خواندن

از خواندن تا ساخت آن برگه

و همه در ضميرِ نا خداگاه رُخ مي دهد....

 هر چند در لحظه ي اوّل اكرانِ صورتِ صاحبِ خانه اي كه خيلي شب ها و روزها با دعوت و بي دعوت ميهمانش شده اي؛  خيلي مي چسبد و شادت مي كند ...

امّــــا به نظرم ؛

همه ي مزه اش به اين است

 كه خودت بماني و وبلاگ هايِ دوست داشتني و همان تصويري كه مُجازي به تغييرش..

كه خودت بماني و تصوراتت از مَجازي نويسِ خانه ي همسايه

نمي چسبد يك دفعه مثلا لينك زن و وبلاگستان را باز كني و چشم در چشم شوي با صاحبِ فلان خانه ي مجازي

خُب حساب كتاب هايِ آدم را به هم مي زند

و به نظرم جزء آدابِ نامكتوبِ دنيايِ بلاگرهاست

 پي نوشت : اوّل نوشت را به حسابِ محافظه كاريم نگذاريد ... اين نظر اين روزهاي من است و شايد روزي اين نباشد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (13)

زهرا (گل بهشتي من)
4 آذر 92 8:05
اما بعضی از این دوست های مجازی آنقدر عزیز می شوند که دلت نمی آید هر فرصتی را برای ارتباط بیشتر از دست بدهی...حیف است که با بعضی از این دوستهای مجازی دوست نشوی.نبینی اش و هم صحبت نشوی....مثلا الیما!
اِليــــما
پاسخ
مخلصيم و ارادتمند
مامان روشا
4 آذر 92 9:20
من هم همین طوری در این دنیای بی درو پیکر مجازی سیر می کنم سیر که نه طیر الارض.... به دلمان نشست حرف خودش بود انگار ممنون بانو
اِليــــما
پاسخ
ممنونم مهربان
غزاله
4 آذر 92 14:32
و من الان بسیار مشتاق ذهن خلاق شمام تا نظریه ای از خودم بدونم.
اِليــــما
پاسخ
دوستم!!!!! من كه هيچ وقت ردي از شما براي خوندنتون نداشتم م م م
madarkhanomi
5 آذر 92 10:25
به نظرم نظرت کاملا درسته
اِليــــما
پاسخ
هم نظريم !
مامان آرمان
5 آذر 92 11:01
به جون خودم يعني اگه داستان رو برام تعريف نكرده بودي عمرا مي فهميدم منظورت چيه هااااا
اِليــــما
پاسخ
منظورم اون نبود خو دوستم!!
مامان کیامهر
5 آذر 92 13:57
با آداب شما موافقم
اِليــــما
پاسخ
متشكريم!!!!
دوست مجازی ات!
5 آذر 92 14:29
تصویرالیما در ذهن من!: یه خانوم خوب، لاغراندام با قدی متوسط رو به بلندیست،مقنعه سرشه ولی موهاش مشکی و لخته و نرم و کم پشت! چشماش روشنه،پوستشم روشنه(سفید) ابروهاشم کم پشته و نازک بالفطره روحیه ی لطیف و حساسی داره کم حرفه کمی مغرور ولی خیلی مهربون! باید برم سراغ حسنا وگرنه یه عااالمه خصوصیت تو ذهنم بود ؟
اِليــــما
پاسخ
فعلا فقط بيا بغلم! سوپرايزم كردي!!!!!! انتظار نداشتم يكي من و تصور كنه تصوراتت و بالا پايين نمي كنم ممنونم دوست دوست داشتني من
دوست مجازی ات!
5 آذر 92 15:09
تازه من خواب شما و امیررضا رو هم دیدم!!!اصن یه وضیم من
اِليــــما
پاسخ
دوستم چه جالب چه خبر از اون خواب؟؟
غزاله
5 آذر 92 20:52
شما به خونه من اومدی نگو اینو.... یادت نیست....
اِليــــما
پاسخ
يادمه يكي دو بار اومدم ... اما ديگه هيچ وقت آدرس نداشتم...
مامان طاها
6 آذر 92 12:23
جالب و حقیقتی برای همه
اِليــــما
پاسخ
ممنون ممنون
دوست مجازی ات!
6 آذر 92 15:07
سلام داره خدمتتون
اِليــــما
پاسخ
ارادتمنديم م م م م م م
مامان الینا
7 آذر 92 1:39
نظریه جالبیه.منم اولا همین نظر رو داشتم ولی الان جونم برای دوستای مجازیم در میره. من همیشه به شما سر میزنم.خیلی زیبا می نویسی.دوست دارم که با من دوست بشی.خیلی وقته که تو لینکای منی.افتخار دوستی
اِليــــما
پاسخ
سلام ... متشكرم .....اونم خيلي دوستيم ديگه .. مگه نيستيم؟؟؟
جانم مادر
11 آذر 92 1:41
الیما دوست داشتن رو نمیشه مخفی کرد هر چند بار هم که ناراحت بشم از نیومدنت ولی دلم نیومد سری به اینجا نزنم خییییییییییلی دوستت دارم.نه اینکه خیلی می شناسمت من با نوشته هات هر روز دیدمت و عشق ورزیده ام.الی یادت اومد من کیم؟
اِليــــما
پاسخ
سلام بانو جان ممنونم از لطفت اينجا خونه ي شما هم هست وقتي مياي و مي خوني من هم همين طور براتون خصوصي گذاشتم من هم ميام و مي خونم و نظر نمي زارم