کهکشان کج است
مامان بزرگ ها استاد مَثَلند . . . . غیرِ تکراری . . . منطبقِ با شرایط
که به سبک خودشان بگویند و بشنویم و درس بگیریم
عصرِ روزهایی که مردِ خانه اش بی دلیل، خرده گیر و بهانه جو می شد و آسمان را به ریسمان می بافت و مشرق را به مغرب غرغر کنان وصل می کرد... خودش را با کارهایش مشغول می کرد و زمزمه می کرد : کهکشان کج است
قصه ی مامان بزرگ این طور روایت می شد که:
روزی روزگاری،مردی هر شب بهانه ی موضوعی را می گرفت و روزنی برای دعوا و دلخوری و به هوا فرستادن زحماتِ بانوی خانه مهیا می کرد... تا شبی . . . بانو با کلی برنامه ریزی و تلاش بر پایه ی همه ی تجربه هایِ شب های قبل، محلی برای اعتراض نگذاشت . . . حوله ی مرتب، چایِ لب دوز و لب سوزِ، شام مناسب، و رخت خواب آماده ... آب و پشه بند ... مرد هیچ بهانه ای نیافت .. آسمان را نگاه کرد و با اوقات تلخی گفت : کهکشان کج است ... خیلی .. چرا؟؟؟؟؟
منظورِ مامان بزرگ هر چه بود ... منظور من بی ارتباط به جنسیت نقشْ اصلی هایِ قصه هایش... زن بودن و مرد بودنشان.. وظایف نا نوشته یِ همیشگی
منظورم این است که بعضی وقت ها کهکشان آدم ها کج است . . . اگر خیلی و همیشگی و دایمی نشده .. اگر هنوز می شود با خرج کوپن یه کارهایی برایش کرد ، با کجیش کنار بیاییم . . . مدارا کنیم . . . .
صبر کنیم تا کهکشان راست شود . . .
کهکشان کج است .. یکی از اسمِ رمزهای خانه ی ماست. . برای مراعات حالِ اهالیِ خانه که چند روزی به مرخصی نیاز دارند