خ مثل خاله
مامان تک دختر بود ... الان هم هست ....
همین باعث شد من هیچوقت در زندگی طعمِ مهرِ خاله ی واقعی را تجربه نکرده باشم
اما این به آن معنی نیست که خاله هم نداشتم ...
همه ی همکاران و دوستان مامان . . . کم کم شدند خاله خانم ... رنگ و وارنگ ... و تازه از همه رنگ
خاله اکی خاله فروغ خاله پروانه خاله مرضيه خاله شهين و . . .
هر كدامشان يه طعم خاص داشتند ... يه حالِ متفاوت با آورده هايي جورواجور براي ما و بچگي هايمان
خدا را شكر همان موقع كه كلاس سومّ بودم عقلم خوب كار كرد و نگرانِ اين روزهايِ پسرك شدم ... كه دردِ بي خاله اي را برايش همان وقت ها درمان كردم ...
خلافِ شخصيت ِ از همان روزها تا الانم!!!! اينقدر براي داشتن خواهر اصرار كردم و جفت پاهايم را در يك تا كفش فرو كردم ... آنقدر بچه هاي نا مرتب ، كثيف با دماغ هاي آويزانِ بچه هايِ مردم را در كوچه و پس كوچه ها بغل گرفتم و بوسيدم ......
تا صاحب خواهر شدم ... يك عروسك ِ واقعي براي روزهايِ كودكانه ام .. در روزهاي مدرسه ي مامان و تعطيلي مدارس
پسرك در دنياي بي فاميلي اين زمانه!!! از خويشاوندان درجه ي دو ...از هر كدامشان يكي را دارد....خوبش را
يك خاله يك عمه يك عمو و يك دايي
و البته همه ي آن خاله هايي كه به حُكمِ شيرين ِ دلْ خاله اند نه صرفا به واسطه ي خون
علاوه بر خاله بِلَكْ!!! ( خواهري عزيزي)
خاله سيما. . خاله الهه ... خاله مهرخ ... خاله سميه.. خاله بهناز ... خاله مريم ... خاله درنا... خاله سوده ....دارد و از تك تكشان كلي انرژي مي گيرد
خوش به حالت پسرك
به نظرم بهترين هديه ي تولدش يك كاميون بزرگِ ۶ چرخه است كه خاله هاي اداره يِ مامان برايش خريده اند..