حتٌی شما دوست عزیز
۱۴ پوشه و ۱۰۱۳ عدد پیام ، بعد از کلی حذف های خلافِ میلم
می شوند In Box گوشی همراهم ....
خیلی وقت ها خیلی دلم می خواهد ، سر بزنم به محتویات گوشی اطرافیان و ببینم چه چیزهایی از من را نگاه داشته اند برای روزهای مبادایشان
اما نمی شود که ... حکمِ حوله و مسواک و از این قبیل را دارند
خطَِ قرمز آدم ها ، حریمی که دوست دارند امن و ایمن بماند
یک جایِ خیلی دنج که پُر است از خوب ها و بدهایی که از آدم ها جمع کرده اند
و بعضی وقت ها خیلی هم خلاصه ، تا این حد : " موضوع منتفی شد" که فقط خودم می دانم کدام موضوع و کی؟؟؟
همسری که همیشه می گوید : " لطفاً دست نزنید، حتٌی شما دوست عزیز" و دوست عزیزی که دوست دارد دست بزند، کنکاش کند و سر در بیاورد از اتفاق های در حال وقوعِ آن
اماٌ!!!!!!!!!!!!!!!!!! امٌا همیشه یکی هست که کلاً منطقه ی آزاد است
آزادِ آزاد... تردد در همه ی محدوده اش مجاز است ، با هر سرعتی که بخواهی ... بتوانی
نیاز به عملیاتِ محیر العقول هم نیست ... یواشکی های هزار لا ...
اصلاً در هر دیدارتان با کلی افتخار گوشیش را می آورد و با خنده می گوید: " مامانی چک نکردی ها"
و تازه ، تو هم هیچ شرمنده نمی شوی
گوشی را می گیری و با فراغٍ بال دانه دانه اش را می خوانی
پیام هایی از تو ... همسری... خواهرت .... همسرش... برادرت ...همسرش...بابایی ...و این قصه ادامه دارد
آدم های مهم ِ زندگی ِ مامان ، خیلی کمتر از آدم های مهم ِ زندگی من هستند
و خداییش از هر اوقات فراغتی ، فراغ بال تر می شوم با لحظه هایی که با گوشی مامان می گذرانم
و
آخرین پیامم در گوشی مامان
" مرا به کعبه چه حاجت؟!!
طواف می کنم " مادری" را که برای لمس دستانش هم
وضو باید گرفت"
و این جا آهسته می گویم ... مادری که حاجیه ام کرد ، کربلایی شدنم را دید و هنوز خودش نه حاجیه شده است و نه کربلایی ...
باید وضو گرفت .... برای لمس دستانش