امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

اِليــــــــــــما

برسد به دستِ فردا ....

1392/3/2 16:23
نویسنده : اِليــــما
460 بازدید
اشتراک گذاری

الیما جان

 

می دانم ، خوبْ می دانم ، همه ی این چیزهایی را که امروز و این لحظه به نیتِ خودِ خودِ خودت  می نویسم ، به خوبی می دانی...  

اما با علم به دانستنت باز هم می نویسم ... به امید آنکه  برسد به دستِ فرداهایت

امروزی می نویسم که پسرک ۴۹ سانتی دیروز ، هفتاد و چند سانتی شده و صدای اصابتِ کفِ دستانش با زمین هنگامه ی چهار دست و پا رفتن ،گوش نوازترین موسیقی عالم را می نوازد

امروزی می نویسم که تمام زوایای خانه را با گام های تو ، چهار دست و پا طی می کند و هر جا که باشی ، هر جا که برسی ... بعد از لحظاتی آن جاست ... با لبی که بی بهانه به پهنای صورتش می شکفد و می خندد

امروزی می نویسم که هنوز کف پاهایِ کوچکش از کفِ دستانِ مادرانه ات کوچکترند

و حلقه ی انگشتان نازنینش، به درازای انگشت اشاره ات هم نمی رسد

امروزی می نویسم که هنوز "مامان" گفتن نمی داند و تو را و فقط تو را با صدای " اَ " می خواند

امروزی که عطرِ تنش ، سکر آور ترین رایحه ی دنیاست و  بی هیچ منتی می برد تو را تا همان جا که آرزو داری

امروزی که دو دستانش را بلند می کند به سویت برای رسیدن به آغوشت و وقتی رسید به آنچه می خواست، سرش را رها می کند روی ِ شانه هایت و پنهان می شود همان جا... فقط دو چشمی می ماند که همه جا را به دقت می کاود

امروزی که با هر حرکتش، هر کشف جدیدش، گوشه ی چشمش به دنبال نگاهِ تو است ... به دنبال تاییدت ...تشویقت

امروزی که موهایِ بور و نرمش، چتری می شود رویِ ابروهایِ تُنُکَش و آن دو چشمش که سِحر َت می کنند

الیما جان ... از این روزهایت .. از این لحظه هایت

امروزی که تکه های لباس های کوچکش در کنار هم ، هم اندازه ی میز ِ اتو  می شوند

از لذتِ حمام های مامان بَر!!!! که عمرشان کوتاه است

از شب هایی که هر ساعت تو را می خواند و به لطفِ لطیفش همه ی ساعت های شب را با چشمانِ باز تجربه می کنی

فردا که برسد ... برای داشتن ِ هر یک از این ها آن قدر مشتاقی که میزانش اندازه ندارد

فردا که برسد ...

تو می مانی و

دو پایی که دایم در گریز است

دو دستی که شاید کمتر حوصله کنند در دستانت قرار گیرند

چشمانی که یک دنیا دیدنی ذخیره دارد برای دیدن

لبانی که کلی کلمه و واژه تلفظ می کنند برای مخاطبی که شاید تو نباشی

لباس هایی که با کلی وسواس مطابق سلیقه اش خریداری شده

از دستِ نازنینی که برای گرفتن شامپو از درِ حمام ، یواشکی بیرون می آید و خیلی زود تو می رود

الیما جانم

فردا خیلی نزدیک است ...خیلی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

دوست مجازی ات!
3 خرداد 92 0:04
عالی
دستت درد نکنه. خدایی حرف دل همه ی ماماناست که شما با این قلم زیبا به تحریر در آوردی.تک تک جملاتت رو تجربه کردم.
دلم خواست که منم ازینا برا دخترم بنویسم ولی مطمئنا به این زیبایی نمیشه.
راستی عیدتونم مبارک


عید شما و همسری و دردونه مبارک
متشکریم
شکسته نفسی نفرمایید
مامان ارمان
3 خرداد 92 22:57
دلم گرفت. کاشکی زمان همین و همین لحظه علی رغم همه سختی هاش متوقف بشه.
امیدوارم تحمل تجربه چنین روزهایی رو داشته باشیم.

منم مثل دوست مجازی ات خیلی دوست دارم به این قشنگی بنویسم ولی حیف که نمیشه.

راستی کاشکی از این استعداد فوق العادت استفاده کنی مثل کاری که قدیما می کردی



سلام دوستم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
همينه مهربان
تا بوده همين بوده
يه كمي سركشي هامون يادت بياد تازه ما كه كلي خانم بوديم اما خدا مي دونه چند بار دلشون و شكستيم و هي داد استقلال زديم
هر چند زندگي اصلش رو همين مدار مي چرخه
الهام مامان علیرضا
4 خرداد 92 0:45
وای نگو
همش واقعیته ولی دلم یه جوری شد
دلم نگرفت ولی یه حسرتی رو تو دلم حس کردم
الان تمام تلاشمون اینه که بچه ها مستقل بشن و دست از سر ما بردارند ولی فردا آرزوی همین لحظه هامون رو داریم...


يه ترس كوچولو .. از سرعت رفتن اين روزها
همين تضادي كه گفتي
مامان روشا
4 خرداد 92 13:34
دلمان را چلاندی با این تصویری که ساختی ...

یادمان باشد قدر این روزها را بدانیم تا از آن روزها هم استفاده کنیم


چلاندی؟؟؟؟
آیا جایی در بودنتان به سرزمینی به نام همدان رسیده اید؟؟؟آیا ؟؟؟
یادمان باشد مامانی...سخته ولی
مامان طاها
4 خرداد 92 22:30
عجب رسمیه رسم زمونه....
حرف های ناگفته همه مامانا.
کاش بتوانیم در حال زندگی کنیم. کاش.


كاش ش ش ش ش
سميه جون
5 خرداد 92 8:04
سلام....خسته نباشی مامان الی...خدا رو شکر که پر از انرژی هستی....و خدا را شکر که از لحظه هایت که دانایی به عدم تکرارشان ، بهترین استفاده را می بری...خدا را شکر که هیچ گاه به حاشیه نمی پردازی و همیشه اصل را می بینی و با تمام وجود در درکش سعی می کنی....کاش همه ما می توانستیم اصل های زندگی را به این شفافی درک کنیم...////عیدتان مبارک و همواره دست علی(ع) همراهتان...یا علی
مانند همیشه به داشتنتان مفتخرم






ارادمتند دکتر مهربان صبور و متواضع خودم هستم تا همیشه تا همه جا
مهربانیت مستدام و صبرت زیبا
مامان روشا
5 خرداد 92 9:54
در این زندگی نه

تا حالا همدان نبودیم اصلا

اما دلمان دوست دارد برود

چرا همدان؟؟؟؟؟؟؟


به خاطر چلاندن!!!!!!!!!!!!!
عسل
5 خرداد 92 13:58
سلام خیلی زیبا نوشتی مطالبت رو
معلومه دست به قلمت عالیه
موفق باشی


سلام
ممنونم
شما هم ...
مامان مریم
6 خرداد 92 17:14
زیبا بود و دلنشین...با یه کوچولو حسرت روزهای تکرارنشدنی


من هم با اينكه زمان حال را خيلي دوست دارم نگاهم هميشه به گذشته است
asal
9 خرداد 92 22:30
سلام گلم پستات خیلی خوبه من از همه پستتات دیدن کردم به وب منم بیا گلم اواواواو راستی من 12 سالمه