هزار رنگ پاییزی همــــــــــــــــــــــــــــدان
پر شده ام امروز از عطر امیر فندقی که شمیم بهشت دارد، میلاد امام هادی است نیک بود امروز برایم
در این وانفسای بی پولی و بی حقوقی ، دینی که از روزهای کار کردن با امیر فندق حتی تا روز قبل از به دنیا آمدنش بر گردن اکبر خان رییسم بود ادا شد، نه آنقدر که تعهد کرده بود و من برایش وقت گذاشته بودم
گواهینامه های سالهای دور آموزش نهایتا چاپ و آماده برای امضا است دقیقا از دولت هفتم تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتا دولت نهم ، چه راه درازی است و چه اصراری داشت این دولت که تمکین نکند از تعهدات آن دولت
از جایی که به گمانم از محل کار فعلیم بسیار بهتر است و حداقل آنکه اینقدر س ی ا س ی نیست، دعوت به کار داشتم رزومه ام را ارسال کردم شاید باید کوچید ، کوچی که مدتی است در فکر آنم
بابا دلدل و خاله بلک در راهند... تا ساوه رسیده اند تا برسند دل من نیم سوز شده است
با بابا جون و مادر بزرگ رفتیم دور دور ؛ دلم برای غروب های پاییز همدان تنگ بود ؛ جای دل دلی خالی هوا بارانی نبود اما خش خش باران و هزار رنگ سرد پاییز دو نفره اش کرده بود ... باید یاد بگیرم همه چیز سه نفره را همه چیز با امیر فندقم را
سرعت تکنولوژی امروز بهتر از روزهای پیش بود ، پست های امروزم گواهم
خوبم خوبم این روزها