خدایا سایه ات بر سرم مستدام
مورچه اي دانه بر پشت داشت و آرام مي رفت نسيمي وزيدن گرفت و دانه را بر زمين زد مورچه دانه را برداشت و نگاهي به آسمان و آرام نجوا كرد : گاهي يادم ميرود كه هستي . كاش گاه و بي گاه نسيم بوزد. همين...............
نویسنده :
اِليــــما
16:15