امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

اِليــــــــــــما

خدایا سایه ات بر سرم مستدام

مورچه اي دانه بر پشت داشت و آرام مي رفت نسيمي وزيدن گرفت و دانه را بر زمين زد مورچه دانه را برداشت و نگاهي به آسمان و آرام نجوا كرد : گاهي يادم ميرود كه هستي . كاش گاه و بي گاه نسيم بوزد. همين...............
30 فروردين 1391

یه خبرهای خوب یه خبرهای خوب

سپنتای مادر ، پسر مقدس و مهربانم گفته بودم این روزها به یمن حضورت پیامبر خدای مهربانم شده ام و مغرور و مفتخر معجزه اش را در بطنم می پرورانم ، به یمن قدوم کوچک و مبارکت روزی پا و زلال و حلال از سوی خدای مهربان قسمت  سفره کوچکمان شد و به یمن حضورت کلبه سبز و کوچکمان اندکی بزرگ تر ، پر نورتر و قطعا با برکت تر شد. آری نازنین اندکی دورتر  هنگامی که هنوز پا به عرصه این دنیا نگذاشته ای کوچی کوچک از کوچه ای در همین نزدیکی به کوچه ای اندکی دورتر خواهیم داشت و کلبه سبز مهربانمان را در کنار هم گرم خواهیم نمود، من و دردانه مادر و پناهمان باباعادل مهربان مامانی دیروز من و شما و خاله سیما سه تایی برای بار اول رفتیم خیابان نی نی خونه تهرا...
29 فروردين 1391

آرادم میای کتاب بخونیم ؟؟؟؟

دردانه یکدانه مادر با تو ام  آرامش دقیقه ها و آسایش لحظه هایم ترنم صبحگاهی باران نوید بهاری را  می دهد که از دیدگاه من شکوه فصل های  آفرینش است و تبلوری دوباره از رستخیز عظیم آدمی ، حکایت رویش مجدد گل و سبزه و سنبل پس از زمستانی سرد و خاموش و سوزان عظمت خدایی را به تصویر می کشد که یگانه است و ذاتش همانندی ندارد، درست همانند معجزه حضورت ضربان نبض سریعت که نشانگر جنبش و حیات موجودی به نام آراد است در گوشم طنین زنگی می نوازد، صدایی که این روزها بدان خو گرفته ام و نبودنش دلشوره لحظه هایم شده است ،این دو روز وقتی این صدا را از مادر دریغ کردی و حتی تکان های نرم و آهسته ات را از احساسم پنهان نمودی دلیل دلشوره هایم پرر رنگ...
19 فروردين 1391

دعا کن مرا دعای تو خوب است

نازنین مادر ، آموختن از اتفاق های خوب و بد زندگی شالوده خلقت است و من و تو هر که مسافر این سرزمین است باید بکوشیم تا از لحظه لحظه آن درس بیاموزیم،  عزیز دلم امروز برای اولین بار به همراه من به بهشت زهرا آمدی ، مکانی در تهران که نقطه پایان این زندگی و آغازی ابدی برای حیاتی همیشگی است . بر این اعتقادم که دیدن و باور اتفاق های خوب و بد در کنار یکدیگر  از انسان ، انسان می سازد و بسیاری از درس ها را غیر مستقیم به او می آموزد. امیر علی 3 ساله وقتی در میان شیون و فریاد دیگران مبهوت نظاره گر عروج پدرش بود و از اتفاقات پیرامونش هیچ برداشتی نداشت تامل برانگیز بود،چشیدن طعم گس و نامیمون یتیمی برایش به زعم من همه ی حاضرین بسیار زود بود&nbs...
16 فروردين 1391

وقتی مسافری دیگر از این سرزمین رفت...

آرادم  پسر نازنین مادر ویژگی زیستن در سرزمین زمین مشاهده اتفاقاتی است که بی اراده انسانی من و تو  در تقابل با هم  به اذن الهی میکوشند چگونه زیستن و خوب زندگی کردن را به ما بیاموزند، پسرم : روز در کنار شب خوبی در برابر  بدی زیبایی در تقابل زشتی و زندگی درست مقابل مرگ مواردی از این بازی شگفت انگیز می باشند، که ما هر روز و هر روز شاهد چرخش حیرت انگیز آنها حول محور زندگی هستیم زمین گاهواره رشد و تکامل ما، مامنی برای تفکر تدبیر و اندیشیدن به مواردی است که یگانه اله عالمیان به واسطه آن به خلقتمان دست یازیده است . آرادم        لحظه لحظه زندگی دقیقه  دقیقه عمرمان ...
15 فروردين 1391

آغوش خدا

آغوش خدا آی انسان انسان چه کسی میگوید سایه ها تاریک است روزها در گذر است و میان من و مرگ جاده ای باریک است او که اینجا باشد سایه هایی روشن و دلی میماند که به آغوش خدا نزدیک است ...
9 فروردين 1391

خدای خوب و مهربانم....

  در امتحانی افتاده ام، کمر شکن! میان آنچه من دوست دارم و تــــو دوست نداری من به چشم دل می بینم و تــــــو به چشم خدا بودنت من هوس میکنم ..... تــــــو خدایی میکنی من بغض میکنم .... تـــــو ناامیدانه نگاهم میکنی ... من زبان گلایه ام را در دهان میچرخانم .... تــــو دلت میگیرد مبادا صدایی از هنجره ام بیرون آید و یادم برود تویی که مصلحت میدانی من هنوز یادم نرفته .... یادم نرفته تـــــویی که خدای منی یادم نرفته تــــویی که خیلی خوبتر از من میدانی، تویـــی که مصلحت دانی و من هیچ ندانم! میبینی.... التماس چشمهایم میکنم نبارند! نبارند که تو گمان نکنی ایمانم را به احساسم فروخته ام! ...
9 فروردين 1391

باران می بارد، به حرمت کداممان؟ نمی دانم!!!!!

  باران می بارد، به حرمت کداممان؟ نمی دانم!!!!! من همین قدر می دانم که باران صدای پای اجابت است خدا با همه جبروتش ناز می خرد نیاز کن............................ پسرم ، این روزها که بی تعلق از همه چیز در جایی میان پاکی و عظمت آسمان و  رهگذر زمین ، می کوشی تا زندگی را بیاموزی  با تمام وجود ، بی وقفه و منسجم به لحظه آمدنت می اندیشم. به روزی که در همین نزدیکی ها، سروش آمدن سر خواهی داد و تمام دستان خالیم را پر از حس  قشنگ بودنت خواهی کرد. آرادم چه خبر از آن سوتر ها!!! رنگ و بوی خدا مدتی است به واسطه زمینی شدنم چون همیشه نیست هر چند معجزه وجودت خواسته و ناخواسته دستانم را به آسمان می برد تا شاکر نع...
8 فروردين 1391

آراد مامان بیداری؟؟؟

آراد مامان         سلام صبح زیبای بهاریت به خیر و سلامتی امروز دوشنبه 07/01/1391 و پسر مامان آخرین روز از هفته 19 رو تجربه می کنه و فردا میره تو هفته 20.واییییییییییییی که چقدر بزرگ شدی.مامانی نمی دونم چه موضوعی بود که از ساعت 4 صبح بیدار باش دادی، اولش توجهی نکردم اما دیدیم کوتاه بیا نیستی مامان.پاشدم بیصدا  از اتاق بیرون اومدم و خونه رو مرتب کردم ، ظرف ها روشستم ، جارو دستی و طی کشیدم و... باورت میشه بابایی بیدار نشد!!!!!!!!!!!!!!!! با خواب سبکی که داره خیلی عجیب بود.مامانی حموم رفت و مفصل نشست سر سجاده برا همه مامانا برا همه نی نی ها و برای سالم و صالح بودن شما دعا کرد.حس خوبی بود...
7 فروردين 1391
1