عدالت
امیر رضای مهربانم
فرشته همراه این روزها و شبهای مادر
می خواهم برایت از واژه عدالت بگویم هم آنکه هر چه در این دنیا بیشتر در پیش باشی کمتر به آن می رسی و درکش می کنی، از سوی هر کس و هر چیز
آنوقت است که اگر مفهوم به درستی در دل و جان و عقیده ات ننشسته باشد ، درد دارد زیاد هم درد دارد مادر دردی که نه با آغوش مادر نه با هیچ مسکن دیگری التیام نمی یابد
کاش می توانستم بعد از واژه صداقت و رو راستی با تو از عدالتی می گفتم که در هیچ جای این کره خاکی وجود خارجی ندارد، آنوقت اندکی و فقط اندکی خیالم از نگرشت به زندگی آسوده میشد، جگر گوشه مادر حقیقت است که می گویند : وقتی فرزند دار می شوید رخصت می دهید برای باقی ایام پاره ای از قلبتان در بیرون وجودتان زندگی کند و این چقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر اضطراب آور است
ذهن مغشوش و خسته این روزهای مادر هزار واژه برای تعریف ردیف نموده است تا از تک تک آنها برایت بنویسد و بعد قضاوت را به عهده خودت بگذارد، اما 15 روزه بودن تو ، دست و پای مادر را چنان بسته است که تنها قادرم آن هم دست و پاشکسته به مایحتاج حیاتی تو پاسخ بگویم ، فرصتی نمی شود برای نوشتن دلمشغولیهایم
گریه می کنی مادر صدایت می آید باید بشتابم