امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 1 روز سن داره

اِليــــــــــــما

دایی محمد

1392/4/23 8:57
نویسنده : اِليــــما
375 بازدید
اشتراک گذاری

در اوّلین سالگردِ دخترِ 30 ساله ی دایی محمّد، وقتی آن یکی دخترش گفت :

"کاش چند روزی  مامان با من بیاد خونمون بلکه یه کمی فقط یه کمی حال و هواش عوض بشه"

دایی گفتند : " می دونید که من حرفی ندارم امّا مامان  با شماها خیلی راحت نیست، حرفِ دلشو نمی زنه، تو خودش می ریزه... با من که هست ناراحتیش از بقیه ی مسایل رو هم سرِ من خالی می کنه ...یه کمی غُرغُر و یه کوچولو نِق نِق می کنه ، بعدش یه کمکی حالش بهتر می شه ... بهترِ همین جا باشه تا من دمِ دستش باشم"

هم دایی ، هم همه ی اطرافیان و حتّی من خوب می دونیم ، زن دایی اصلا خیلی اهلِ برون ریز نیست ... از اون زنهایی که خیلی به ندرت می شه از حرفشون ...از نگاهشون از حرکاتشون فهمید که الان زندگی رو کدوم روشِ و دورش از کدوم دورها ست ... اهلِ داد و بی داد و این حرف ها هم نیست

امّا دایی شاد بود و دلخوش به نقشی که در تسکینِ درد همسر دارد

مهم اندازه ی برون ریز زن دایی نیست

مهم اینه که دایی این همه مواظبِ حال و هوای روزهای بانو ست...

پسرک !

یادت می ماند بعضی وقت ها ، افزون بر همه ی وظایفی که داریم ..... باید حواسمان به نوعِ نقشمان هم باشد؟

یادت می ماندنقشمان با همه ی کمی و کوتاهی ، از کیفیت خوبی برخوردار باشد؟

جانِ مادر ...مّهم است گاهی باشیم  فقط باشیم ... همین

برای اینکه یکی دو تا از کارهای ِ عزیزی را ، بی صدا به سامان برسانیم وقتی سرش خیلی شلوغ است

برای اینکه کارتِ تولدی بفرستیم برای نازنینی که بیش از همه چیز دلش نامه می خواهد آن هم از دستِ عمو پستچی مهربان

برای اینکه سهمِ ترشی سالانه دوستمان را فراموش نکنیم ...وقتی طعم ِ ترشی دست سازمان را دوست دارد

برایِ اینکه بدانیم سلیقه های ِ کوچکِ عزیزانِ بزرگمان چه چیزهایی است

برای اینکه لباس های خشک شده ی کسی را مطابقِ سلیقه اش تا کنیم و بگذاریم همان جاهایی که او می گذارد... در نبودش

برای ِ اینکه یک روز وقتی مامان مدرسه است ...آشپزخانه را آنطور که دلش می خواهد جمع و جور کنیم

برای اینکه میزِ کار همکارمان را بعد از یک مرخصی دو روزه ی او ...درست قبل از آمدنش .. مرتب کنیم ... درست همان طوری که او خودش این کار را می کند

و برای اینکه گوش شویم برای غرغر هایشان  در روزهای بی حوصلگی

شانه برای ِ خستگی شانه هایشان

علّت شویم برای فریادی که از جایی دیگر سرچشمه دارد

سکوت شویم وقتی صِدا ست و دلش بی داد می خواهد

پسرک لطفا یادت بماند برای مهربانی باید هزار نقش بیاموزی ...... هزار راه بروی ...و هزار کار کوچک و بزرگ را تمرین کنی ..... مثل دایی

 


ديرترنوشت :

باز نشر اين پست در لينك زن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان فرنام
22 تیر 92 12:56
سلام واقعا برای مهربانی باید هزار نقش آموخت خوش به حال دایی
لطفا به وب فرنام شکموی من سر بزنین و بهش رای بدین کد 611


چشم
مامی ارمیا
22 تیر 92 12:59
سلام الیما جون. ارمیای من تو مسابقه نی نی شکمو شرکت کرده .بهش رای میدین؟؟؟؟؟
لطفا کد 589 را به شماره 20008080200 پیامک کنید. ممنونم



چشم ولي با هر شمار ه بيش از 3 راي كه نميشه داد؟؟؟؟؟؟
مامان امیر حسام
22 تیر 92 14:50
الیما جان سلام وباگت عالی است خوب و با معنی می نویسی می تونم خواهش کنم به وبلاگ من و پسرم هم سری بزنی لطف می کنی منتظرتونمبرای پسرکت


ممنونم
چشم م م م
سمیه جون
22 تیر 92 19:03
سلام....می بینم که حسابی فعال شدید و عزم نوشتن کردید...خدا را شکر که سحری ها همچنان لذت بخش است با لذتی از جنس دیگر...راست راستی چقدر محیطمان و اطرافیانمان عوض می شوند در طول زندگی و چقدر خودمان تغییر می کنیم...ما را هم دعا کنید ...به همسری هم سفارش کنید دعا بفرمایند...در ضمن چه ایرادی دارد امیررضا هم با شما هم سفره شود؟؟؟ثواب هم داره...فرهنگ سازی هم می شه...///در رابطه با این پست آخر هم باید بگم که خیلی سخته که در اوج دغدغه های شخصی داشتن به فکر دیگران هم باشی...خیلی صبر می خواهد و لطافت و دقت!!!خوش به حالتان...کاش می فهمیدیم که ماموریت ما در این دنیا دقیقا همین است...


سلام عليكم دختر خوب
تعطيلي بود و ما هم نوشتيم
يه روز سحر با اميررضا هم سفره اي شو تا با هم در خصوص ايرادش صحبت كنيم
شما كه مرد لحظه هاي سختي بوديد كه دكتر جان
با آخري خيلي موافقم خيلي ي ي ي ي
مامان طاها
22 تیر 92 22:49
چقدر سخت مامان الیما!!!!
سخته بخدا.
کاش بتوانیم و جا نزنیم


کاش جا نزنیم
مامان طاها
22 تیر 92 22:51
راستی خواب امیرتان خوب شد؟؟


سلام
با احترام خير
هيچ چي اثر ندارد
مقاومت مي كنيم م م
شازده امیر و رها بانو
23 تیر 92 16:19
کاش بتونیم مهربون باشیم در شرایط سخت والا تو راحتی که همه خوبو مهربون هستن


كاش ش ش ش ش
موافقم م م
شازده امیر و رها بانو
24 تیر 92 2:40
سلام الیما جان نظرهای که میزارم به دستت نمیرسن؟این سومین باره که براتون نظر میزارم ولی نمیبینم


سلام
تاييدشون كردم خانم
فكر كنم همزمان ارسال فرموده بوديد
ممنونم
زهرا (گل بهشتي من)
24 تیر 92 8:52
اليماي عزيز .نوع قلمت عطشي رو در وجودم سيراب ميكنه كه چند وقتيه به خاطر اينكه نميتونم مطالعه كنم شديدتر شده.
همين پست هاي كوتاهت دوري از كتاب رو برام تسكين ميده.


چه خوب
متشكريم .....
دوست داشتيد براتون پست سفارشي هم مي نويسيم حالا كه اينقدر ما رو تحويل مي گيريد
ارادتمنديم
دوست مجازی ات!
24 تیر 92 17:49
آخه مادری که فقط یکساله فرزندشو از دست داده رو میشه حال و هواشو عوض کرد ؟!!
فقط خدا باید صبرشو به آدم بده...


حال و هواي ظاهريش و مي شه يه كمي عوض كرد
دلش و كه نه ...
اون مامان سه تا بچه ي زنده ي ديگه داره كه از مامانشون زندگي مي خوان ...مامان مي خوان
اينه كه كار مادرا سخت تر هم هست ميشه
يه نفر نيست ...زن دايي مامان بقيه ي افراد خونه هم هست
سمیه جون
25 تیر 92 9:10
چیزی به یک سالگی امیررضا نمونده...یه عکس جدید بذارید لطفا...


چشم دكتر جان
به مناسبت تولدش مي زاريم
زهرا (گل بهشتي من)
25 تیر 92 9:15
عزيزم. ما خشنوديم از اينكه نويسنده اي با اين قلم دلپذير ما رو تحويل ميگيره و براي پست سفارشي تعارف ميزنه.





ما هم خوشنوديم ......