پسرم،بوی سبزه بوی عید... خوش به حال روزگار
همه کس مادر، این روزها که به علت حضورت خواب شب هایم سبک ، خلاصه و قطعه قطعه شده است بیشتر از قبل اندیشه هایم به هم می پیچد و حول و حوش بسیاری از مسایل تفکراتم به هم می ساید،
دیروز وقتی مکالمه تقریبا ثابت مادری با فرزند 30 ساله اش را برای چندمین بار مکرر با این مضمون شنیدیم " که من برای حضور و بالندگی تو بسیار تلاش کرده ام " و توقع جبران بخش یا همه ی آن کوشش در تار و پود صدای مادر موج می زد خواستم برایت بگویم :
دیگران را نمی دانم ، اما من بعد از بیش از 7 سال زندگی مشترک و اندیشیدن به داشتن یا نداشتنت (با لحاظ کامل اراده خداوند متعال) وقتی تصمیم به مادر شدن گرفتم اختیار تو مهربان در هیچ کجای آن قابل لمس نبود ، آرادم تو با تصمیم پدر و مادر و مشیت الهی تا به امروز در بطن منی، درست مثل چگونگی حضور الی مامان، بابا و همه ی آدم های دیگر
- پسرم حملت به مدت 9 ماه (با همه سختی ها)
- به دنیا آمدنت
- کمک به آموختنت
- رشدت
- بالندگیت
هیچ منتی از سوی مادر بر سر شما در بر نخواهد داشت ، آزادی در آینده ای که از آن توست و من یکبار به نوبه خود آن را تجربه کرده ام و شانس ساختنش به میل خودم را داشته ام آزاد و سربلند انتخاب کنی و زندگی کنی ، الی مامان همین جاست در همین یک قدمی هر گاه نیاز به کمک و مدد داشتی آغوشم برای همیشه عمرم به روی تو شیرینم باز است
مادر، هیچ دینی از سوی من بر دین و زندگیت سنگینی نخواهد کرد ، خیالت آسوده
پشتیبان همیشه ات بی منت و چشمداشت خواهم ماند
الی مامان - سیزده به در 1391
فردا 20 هفتگی رو پشت سر میزاری مامانی