مادرانگی یعنی...
مادرنگی یعنی
حمام امیرت دیر شده باشد ، از وقتش گذشته باشد دقیقا بعد از واکسیناسیون چهارماهگی و تو فرصت نکرده باشی حمامش کنی، از نخوابیدن دیشب که بیدار می شوی دلت را می کوبی به دریا آنقدر که صدایش متحیرت می کند، امیرت را می گذاری روی کولت و دو تایی می روید حمام وقتی کسی در خانه نیست هیچ کس،
اولین احمام دو نفره که تمام می شود حس بردن جایزه نوبل به تو دست می دهد به همان اندازه برنده ای، وبا وجدانی اسوده که امیرت بعد از 2 روز بی حمامی (حمامی که عاشق آن است) تمیز تمیز است
مادرانگی یعنی
دیروز افسوس بخوری چگونه می شود که سایر مادرها ساعت و روز دقیقه دندان درآوردن و حرف زدن و راه رفتن و ... بچه هایشان را از بر دارند اما تو دیروز (در چهار ماه و 5 روزگی امیر ) دیدی دردانه از هر دو جهت بسیار قادر به چرخیدن است با سرعت بدون مکث و تامل ، تقریبا در زمان زیر40 ثانیه جهتش 180 درجه عوض می شود بیش از 50 ساتی متر می خزد و تو باور نمی کنی این موجود همان جوجه ی 6 مردادی تو باشد...
مادرانگی یعنی
امروز بهتری ، چون امیر هست و انگار دیروز اندکی این حضور در نگاهت کمرنگ می نمود
مادرانگی یعنی قدم قدم بی تجربگی من + دنیل دنیا حمایت ، یاری و پشتیبانی دایم خدا = این روزهای خوب بودن امیر
و از همه چیز همین مادرانگی مرا بس ....