وقتِ دل
یک وقت هایی هم لازم می شود دلت را از هرجایی که هست، در هر عُمقی از دلتنگی که به سر می برد، با هر ترفند و حیله ای که بلدی و باید بلد باشی!!! بیرون بِکشی و بگذاری رویِ سرت، حلوا حلوایش کنی، به جایِ همه یِ نکوهش های همیشگی و قضاوت هایِ نا عادلانه، نازش را بخری، حرفش را بشنوی، صداقتش را تحسین کنی و به جایِ تمساحی خواندنِ اشک هایش، زلالِ برون ریزش را ارج بگذاری برگ ریزان که خواست پاییز شوی، رعد بیاوری و برق بزنی، سبز شوی، تازه شوی آنقدر مهربانی کنی که عقده اش باز شود، نگوها را یکی یکی با بغض بگوید، دلتنگی هایش را در کنارِ شنیدن هایت، با تمامِ وجود شنیدن هایت کم کم ؛ کم کند همان وقت هایی که باید هر دو دستِ دلت را بگیری، به هر چه ...