با اجازه امیرم برای آرین می نویسم .....
با اجازه امیر مادر مینویسم برای مسافری دیگر
برای آرین عزیزم که اینروزها مادر را پیامبر کرده و معجزه ی تازه ای از سوی خدا شده است،
نازنین خاله ، در راهی؛ خواهی آمد آنسوتر هایی که نه خیلی دور است و نه خیلی دیر
خواهی آمد ازآن سوی همه ی مهربانی ها تا انتهای آغوش مادرت که دلتنگ تو و به بر کشیدن توست
می آیی که همه کسش شوی همه ی تنهایی آغوشش را با شوق و اضطراب و لذت و دغدغه مملو نمایی تا بداند بدون تو چقدر کم بوده و با تو چه اندازه زیاد می شود
این روزها رنج بارداری به او اجازه ی درک اندازه ی لذت داشتن تو را نمی دهد فقط منتظر است با شوقی غریب که تجربه اش را ندارد
اما من می دانم و آهسته در گوشت زمزمه می کنم دلبندم
پر است از حس حضورت فقط جنسش را نمی شناسد
خاله و امیر رضا هم منتظریم ، منتظر رسیدنت به بر کشیدنت و به زمزمه نشستن با تو از لحظه های همنشینی با خدا و فرشته ها
بیا دلبند خاله
زمین آنقدر ها هم که می گویند و به نظر می رسد بد نیست که اگر بود و خدا از آن ناامید شده بود برایمان آرین نمی فرستاد تا معجزه ی روزهای دورترمان شود
برای من
برای مامان نانان
و برای امیر خاله دعا کن
منتظرت هستیم تا به موقع؛ سالم و انشالله صالح به آغوشمان بیایی
مامان نانان و خاله الی و امیر رضا دوستت داریم از حالا تا همیشه