امیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدلامیر رضا همه کس الی مامان و بابا دلدل، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

اِليــــــــــــما

شنبه ی بهمنی

1393/11/11 7:42
نویسنده : اِليــــما
664 بازدید
اشتراک گذاری

آهای شنبه ی بهمنی که از آن سوی لحظه های سنگین جمعه رسیدی، کاش می دانستی تمام راه رسیدنت به  روز را، همه  ی شبِ گذشته را پا به پایت با چشم های بسته و لبخند به لب بیدار بودم

بیدار بودم و زندگی کردم قطره قطره هایِ نابی را که از دستانِ خدا گرفتی و برایمان آوردی

باران که می آید، آسمان سخاونتش را به رُخ ِ چروک ِ زمین می کشد و زمین همه یِ از آسمان رسیده ها را می بخشد به دانه هایی که زیرِ سنگینی قهوه ای زمین منتظر رویشند، بهار بانو از دورهایِ دیر کوله یِ سبز و صورتیش را پُر می کند از عطرِ بهار و سبزی ناب و برای هر کداممان جدا جدا، نور و طراوت و پاکی سوغات می آورد

زمستان!!! خودت هم خوب می دانی که هیچ وقت فصلِ محبوبم نبوده ای و نخواهی شد احتمالاً، همه اش هم گردنِ شب های خیلی عجولت که نامهربانانه به دلِ روز می زنند و تاریکی را پرت می کنند درست جایی که هنوز روزت تمام نشده، اما امسالت را با همان یک بار نرگسی که خودم برای خودم از مترو خریدم و پسرک پرپرشان کرد، با همان بُرش های بِه ی که یک در میان من و آقای خوب کنار امنیت کنار شوفاژ دور از دسترس پسرک می چینیم و خشک می شود برای دم نوش دوست داشتم، حتی آن لحظه هایی که انگشتان کوچکش به کلی زحمت آویزانِ گوشه ی ِ پارچه می شود و به های پلاسیده را می برد که بخورد

من و زمین و شهرم و آدم هایش چقــــــــــــــدر باران دیشب را دوست داشتند، چقدر برای آمدنش چشم هایشان را به کَرَم آسمان دوختند و چه حالی می کنند امروز با طراوت و لطافتِ به جا مانده از شب رسیده ها...

زمستان تا هستی و بهار اوّل بودنش را جایگزین چهارم بودنت نکرده، خاطره های خوش برایمان به جا بگذار، برای خاطر دلت ، برای حفظ یک خاطره ی ِ خوب، برای خاطر ما و زمین و روزگار ببار و ببار و ببار ... تا خودِ خودِ بهار

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)