"صبر"
آقایِ خوب نمی دانم از کجا چندتایی نوشیدنی صنعتی(رانی) آورده بودند خانه، این پسرک هم می رفت و می آمد و شربت شربت می کرد و از همان ها می خواست، تصمیم گرفتم حُقه یِ نوشابه را عملیاتی کنم، محتوایِ قوطی را خالی و به جایش مثلاً آبِ لیمو شیرین بریزم که برایِ سرما خوردگیش خوب باشد و بعد جرعه جرعه به خوردشان دهم
الیما: امیر رضا شما بفرمایید پیشِ بابا، مامان براتون شربت بیاره
امیررضا در حالی که به یخچال تکیه می دهد و کفِ پایِ راستش را می چسباند به درِ یخچال: الی مامان امیرضِضا اینجا صبر !!
پ ن : پسرک پسرک پسرک تو این "صبر" را از کجا آوردی و خودت را وفق دادی با مشقی که نوشتنش به همین راحتی ها هم نیست؟ اصلاً می دانی مادر سال هایِ درازی است که در درکِ همین صبر مانده است و همه ی ِ توانش را هم که گذاشته باز به جاهایِ مطلوبی از آن نرسیده ، پسرک کاش همه یِ صبرهای ِ دنیا به اندازه ی انتظارِ رسیدن شربت دست ساز و تقلبی مامان باشند، صبرت زیاد دلبندم